نقش می زند به دشت

نغمه می دهد به باد

چکه چکه ابر

دم به دم درنگ

نور

روز

رنگ

چکاوک است

که

 پیکر می تکاند

از خستگیِ سنگ...

 

نوروز

دیروز و هنوز را

پیروز

دو گام تا ترانه ی آتش

ایستاده بر آستانه

تا تو

بر درگاه

دریچه ی دل را بگشایی به روشنا

جاده های بلندا

که

 ستیغ های سربلندی

راستی

درستیُ دوستی را

گشته اند خدنگ...ه.ح.