یک

بریده های شعر محمد زهری(۱۳۷۵-۱۳۰۵):

۱

...

من نوشتم از چپ

تو نوشتی از راست

وسط سطر رسدیم به هم

 

۲

 

دستی ست

بالای دست شب

دست سپید صبح

 دو

از تازه سروده های هوشنگ ابتهاج (الف. سایه):

 

گذاشتندم و رفتند همرهان قدیم

ز همرهان قدیمم همین غم است ندیم

در این خزان، خبرِ سرو و گل چه می پرسی

خبر خرابی باغ است و بی کسی نسیم

زمانه بی پدر و مادر است و می ترسم

در این بلا ز سر انجام این زمین یتیم

ز آتشی که خود انگیختی خلاص مجوی

مگر چو دود برآیی از این حریق عظیم

یه سیم و رز نتوانی دلی درست خرید

اگر چه گشت درستی، شکسته ی زر و سیم

که گفت چاره ی عالم حکومت حکماست؟

حکیم چون به حکومت رود، کجاست حکیم!

تو ایستاده همی رو که کعبه ی عشق

سپرده اند به پای روندگان مقیم

...