دوشنبه ی دوباره ی هفتکل...2
مَم طاهر
آیا کسی او را به خاطر می آورد؟
کجا رفت؟
نشانیی خانه ی ابدی او کجاست؟
شهر کوچک ما در نیم قرن پیش او را به خوبی می شناخت.
شهر ما که نیمرخ زیبای رو به باخترش را نفت پوشانده بود: یونیت ها، چاه های سرشار از طلای سیاه، بنگله ها، لینا و ساختمان های مین آفیس ( Main Office )، کارگاه های فنی(وُرک شاپ)، نیایشگاهی که نخست دبستان مختلط شد و سپس دبیرستان رودکی که اکنون پیوندگاه انبوه مستان یادمان ها و آرمان هاست...
مم طاهر تکه ی گمشده ای از پازل شهر زیبای ماست که نیمرخ رو به شرقش هم چنان روستایی ماندهُ سراپاگوش به زمزمه های سواران خواب های شبانه... هیاهوهای ناتمام گردنه ها و سراشیب های باور و اراده...
مم طاهر قد کوتاهی داشت. یک پایش می لنگید. ریز نقش بود، اما معترض و بلند همت...
رفتاری بزرگ منشانه داشت، کج کلاه خان...
دستی به دریوزگی رو به کسی دراز نمی کرد. زنبیلی داشت، تنها دارایی کسب و کارش که همیشه یا مرغی (دامارون) را برای فروش در آن به این سو و آن سو با خود می برد؛ یا قوری چینی... هر دو بی مشتری...
خانواده های میهمان نواز هوای او را داشتند و کودکان مشتاق دیدارش، با دیدنش گل از رویشان می شکفت...
پیکر نحیف او قایق تنهایی بود که در توفان جامعه ی بلا زده کِژ می شد و مِژ می شد...
در لیست سیاه کلانتری، نام او هم در کنار افراد سیاسی به چشم می خورد:
مجرد و فروشنده ی سیار قوری چینی و مرغ، معروف به مم طاهر.
مخالف رژیم.
...شنیده شده که به مقامات شهری فحش های ناموسی می دهد.
با وجود آن که نامبرده را چند بار جلب و تأدیب نموده اند، اما از ناسزاگویی و رواج شایعات علیه حکومت دست بر نمی دارد.
تعصب قومی زیادی دارد.
بدون آن که درخواست کند، اهالی که طرفدارش هستند، به او خوراک و جا خواب می دهند.
بیشتر با محله ی جاروکارا ارتباط دارد.
بنا به گزارش های موجود، سوژه ی مزبور گاهی به مطب دکتر بهبهانی می رود و چند بار هم دکتر ساحلی دندان پزشک که از افراد تبعیدی به این شهر است و مطبش جنب مسجد حجت است او را ساعت ها پذیرفته و هنوز معلوم نگردیده آیا مم طاهر برای کشیدن و ترمیم دندان به آن جا رفته یا باز هم برای شایعه پراکنی علیه حکومت به فعالیت مشغول است...
در محله ی جاروکارا پول و بقچه ای مشکوک را به زنی می دهد که خود را نامزد او وانمود کرده و قول داده با او ازدواج نماید...
بعضی روزها هم غیبش می زند و معلوم نیست به کجا می رود.
یکی از مخبرهای ما ( جیکو 23 – 12 ) مطمئن است که گاهی گاهی نامبرده به رودزرد کارفیع می رود ...
سوالات:
1.آیا مم طاهر به دسته های جیره خوار اجانب وابسته است؟
2.آیا خانواده ی او از بختیاری های ناراضی هستند؟
3.آیا نامبرده از انقلاب سفید و تقسیم زمین بین کشاورزان ناراضی است؟
4.آیا با عناصر مشکوک شهر ارتباط تشکیلاتی دارد؟
5.آیا می توان با استفاده از جیکوهای خشن، مانع ورود و فعالیت او در هفتکل شد؟
بله خواننده ی عزیز! مم طاهر رازی بود هزار تو، لابیرنتی هشدار دهنده در برابر دستگاه عریض و طویل سرکوب رژیم... او از هیچ چیز و هیچ کس هراس نداشت....
و گفتم که او تکه ی درخشانی از پازل شهر روستایی نفتی هفتکل بود...
هفته ی آینده به کمک ماشین زمان شما را تا 50 سال پیش به واپس می رانم، تا یک روز را همراه او در کوچه های هفتکل پلاس شوید و بشنوید که چگونه این بزرگ مرد کوچکُ به پچ پچ و کلامی اعتراض و گاه فریاد، پایه های پوشالی حکومتی غیر مردمی را به لرزه می انداخت...
تا دوشنبه ی آینده برای خواندن بخش دوم این نوشته صبوری کنید. شما هم پی جور شوید ببینید آیا ردی از این پاک باخته ی راه راستی و جوانمردی می یابید و آیا در لابلای یاخته های خاکستر نقش از او مانده به یادگار...
ادامه دارد