گفتگویی خواندنی و آموزنده

 

 

گفت‌وگوی تهران امروز با «قطب‌الدین صادقی» به بهانه اجرای نمایش «مکبث» 
تفسیری متمدن از متنی متحجر

مرتضي اميرقهرماني/  تهران‌امروز


هرچند غالب آثار شکسپیر اعم از داستان‌های تاریخی، کمدی‌ها و تراژدی‌های گران‌سنگ او از«هملت» گرفته تا «اتللو» و «لیرشاه» و «مکبث» همه بر آمدوشد شاهان بنا شده و عمده کارهای اين نويسنده انگلیسی بر ضرورت ایجاد حکومت سلطنتی مشروطه استوار شده، ‌اما نمایشنامه‌ای که «قطب‌الدین صادقی» بازیگر، مترجم و کارگردان تئاتر نوشته و هر شب در تماشاخانه ایرانشهر به اجرا درمي‌آورد، برخلاف نسخه اصیل آن نه تنها به تخریب سلطنت طلبی پرداخته، بلکه در اقتباسی جدید از این اثر کلاسیک به تحقیر این نظام حکومتی مي‌پردازد. برای آشنایی از ضرورت اقتباس اثری متعلق به 5 قرن پیش به سراغ قطب‌الدين صداقي مي‌رويم كه در اين زمينه آثاري را روي صحنه برده است. 



به‌نظر مي‌رسد مکبث بیش از اینکه به نقد رذالت اخلاقی یک انسان بپردازد، بیشتر به نقد کودتاچیان پرداخته است؟ 

این به دلیل این است که بنده روزی نبود که از خواب بیدار شوم و خبر کودتای نظامي‌در یکی از کشورهای جهان را نشنوم. جالب است بدانید تنها در قرن بیستم در کنار کثرت کودتاهای کشورهایی چون عراق، ترکیه، مصر، لیبی، افغانستان، یمن، شیلی و آرژانتین 11 مرتبه در پاکستان و 117 مرتبه در پرو حکومت توسط نظامیان و از طریق کودتا از مردم گرفته شده، اما حالا چی؟ قدرت قبضه شده توسط چکمه پوشان که دست‌به‌دست هم بین خودشان چرخیده مي‌شد ظرف چند دهه اخیر (بخصوص در این 10 سال اخیر) با رشد فرهنگی و علمی طبقات متوسط جوامع در اقدام حیرت انگیزی به مردم تفویض شده است. در حال حاضر مردم جهان از طریق رسانه و شبكه‌های مجازی، فرهنگ عمومی خود را ارتقا بخشیده و به عنوان مهره‌اي مهم در معادلات جهانی مطرح مي‌شوند. از این منظر هم دیگر کودتایی در دنیا اتفاق نمی‌افتد. 

در بسیاری از این کشورها نظامیان تنها اسلحه خود را از کمر باز کرده و روی دیوار خانه خود آویزان کرده، این تغییرات آیا در شكل‌گيری تحول اساسی موثر هم واقع مي‌شوند؟ 

بله، همه چیز در 24 ساعت و 7 روز و چند سال ریشه‌کن نمي‌شود. من کودک بودم، عبدالسلام عارف 2 ماه بعد از برادرش در عراق کودتا کرد. قطعا در جایی که دو ماه به دو ماه کودتا مي‌شد و نظامیان خود را فعال مایشاء مي‌دانستند، تغییرات کوچک هم مهم هستند. با همین تغییرات بود که مرسی که به‌عنوان نماینده اکثریت مردم مصر انتخاب مي‌شود، وقتی برای توسعه قدرت خود یک حرکت مي‌كند باردیگر همان جوانان دوباره در صحنه حضور پیدا مي‌كنند و به بیش از آنچه اختیار داده‌اند، نمی‌افزایند. کاری که شکسپیر کرد هم همین بود. او قصدش تعریف داستان پادشاه قرن 10 انگلستان نبود، قصدش تشریح بحران‌های قرن 16 میلادی بود. یعنی کار هنر و ادبیات همین است. همین دگردیسی و پوست انداختن در هر دوره‌اي و فرهنگی یک معنای تازه پیدا مي‌كند. بنده 16 تا آنتیگون مي‌شناسم که هیچ کدام شبیه به یکدیگر نیستند. هر نویسنده‌ای که آمده به نوعي تازه نویسی کرده است. 

سوالم همین است، چرا تحولات امروز باید در قالب مکبث مطرح شود؟ نمونه مشابه دیگری نبود یا این بهترین گزینه شما شد؟ 

در بین آثار شکسپیر این بهترین نمونه است. این را هم بگویم که اولین اصل در اصول پنجگانه کارگردانی که شاید این مورد هم مهم‌ترین آن باشد، همان برداشت مستقل کارگردان از یک نوشته هنری است. بنده مقاله‌ای در مورد هملت نوشته‌ام که در آن 20 کارگردان مطرح قرن بیست را توضیح داده‌ام که در مورد این اثر نمایشی هیچ‌کدام در پرداخت به هملت شبیه دیگری عمل نکرده و این تفاوت نگرش‌ها خیلی طبیعی است و آنچه باید به آن توجه شود این نکته است که هنرمند که مانند آینه‌ای است که باید بازتاب دهنده شرایط دوران خودش باشد، در مواجهه با یک متن چه تفسیری و تعبیری از آن خواهد خواهد کرد؟! 

در مکبثی که شما خلق کرده‌اید، چقدر از نمونه‌های مشابه تئاتری و سینمایی که به‌زعم بنده شباهت زیادی با شخصیت ایرانیزه شده کار شما دارد، تاثیر گرفته‌اید؟ 

از هیچ‌کدام آنها تاثیر نگرفتم. در مورد سریر خون هم باید بگویم که نه! این اثر کاملا ژاپنی است و در خدمت فرهنگ سامورایی درآمده است. درحالی که این نمونه کاملا مدرن است و فکس، بیسیم، اسلحه و صدا خفه کن، تلفن و موبایل و حتی لباس شخصی نظامیان همه و همه گواه این فضای مدرنیته هستند. 

مکبث چقدر سعی کرده از طریق المان‌های ایرانی به ببیننده خود ارائه شود؟ 

سعی کردیم فضایی را بسازیم که از دید تماشاگر پرت نباشه و بتواند با آن ارتباط برقرار کند. یعنی شما نباید کار را به شکل ذهنی آبستره ایجاد کنید و تماشاگر هم بگوید این تصاویر دیگر چیست؟ از همین رو ما فضایی را ترسیم کردیم که تماشاگر ایراني هم بتواند با شخصیت‌ها همذات پنداری کند و احساس نماید که آهان این ممکن است مربوط به من هم باشد. کودتای 32 را هم به عنوان مثال در نظر بگیرد. اصلا تیمور بختیار همین بود دیگه! حاکم نظامي‌كه ریاست اداره اطلاعات و امنیت تهران را برعهده داشت و می‌خواست کودتا کند. دقیقا وضعیتی مشابه همین مکبث داشت. از همین رو این مسائلی نیست که کهنه شود. مسائل جهانشمولی از خصلت‌های انسانی که همیشه تاریخ تکرار مي‌شوند. در اتللو شکسپیر همانطور که به صورت سوءظن به آن مي‌پردازد و در هملت تردید را مطرح مي‌سازد و در لیرشاه چاپلوسی و ناسپاسی را تم اصلی خود قرار مي‌دهد، همینطور در مکبث به جاه‌طلبی انسان که در همه اعصار روز به روز نوتر شده که کهنگی به خود راه نداده را به تصویر در مي‌آورد. 

نقطه مقابل کودتای نظامي‌ كه هسته اصلی نمایش شماست انقلابات مردمی قرار دارد چرا با اتکا به این مهم در نمایشنامه مکبث نماينده‌اي از میان مردم حضور ندارد؟ 

نه ما نگفتیم که بعد از کودتا انقلاب خواهد شد، بلکه گفتیم دوره کودتا به سرآمده است. یعنی به آن شکل به انقلاب نپرداختم و تنها به نمایش چیده شدن یک کودتاچی اشاره داشتیم. قصه هم تا اینجاست و ادامه‌ای ندارد، البته در متن اصلی شکسپیر هم وضعیت به همین منوال است. هرچند شکسپیر همیشه بنا به گرایشات و باورهای عصر خود به ابقای قدرت یک پادشاه اعتقاد دارد. در حالی که من قبول ندارم وقتی دانکن (پادشاه) رفت پسرش (ملکم) باید سر جای او بیاید. 

ساحران شطرنج بازی که به ظاهر کوچک‌ترین و پیچیده‌ترین معادلات جهان را در حین بازی طراحی مي‌كنند، مصداق خارجی دارند؟ 

اگرچه هر سه جادوگر با رنگ و پوشش خاص خود نماینده مثلث تاریخی شهوت، خیانت و قدرت (و در اصل یعنی مظاهر مذاهب قبل از مسیحیت در انگلستان) به حساب می‌آیند ولی مجموع آنها امیال درونی شخصیت اصلی نمایشنامه هستند که اینگونه بروز و ظهور پیدا کرده‌اند. با وجود اینکه در اثر شکسپیر این شطرنج بازها نمونه کامل سه بانوی ساحره بودند ولی به جهت اینکه بسیار احمقانه دیدم در عصر ارتباطات امیال درونی مکبث را به شکل جادوگر نشان دهم، لذا این تمهیدی بود که به کار بستم. 

برای بیان چنین گفتمانی و برای تشریح مفاهیم عمیقی چون زندگی و خصوصیات ریشه‌دار انسانی فکر نمي‌كنید اجرای غیرکلاسیک (بیان غیرمحاوره‌ای و حرکات فیزیکی) به پرداخت هرچه بهتر از این اثر کلاسیک صدمه‌زده بود؟ 

چرا فکر مي‌كنید حتما باید لباس‌های کهنه در نمايش باشد و نمي‌شود همراه اینکه تماشاگر را به فکر وا مي‌داری، برای او جذابیت هم ایجاد کنی. من با شما موافق نیستم، شما حق ندارید یک قالب را عینا تکرار کنید. من کاری به مکبث ندارم، اگر شما واو به واو شاهنامه را بازخوانی کنید، مخاطبی نخواهيد داشت. همیشه یک اثر هنری مقداری اصول بوده و کلی دستاوردهای هنری جدید دارد و این مهر خلاقانه هنرمند است که آن را در طول قرن‌ها زنده نگه مي‌دارد. یقین داشته باشید اگر شما هم همین الان مکبث را همزمان با بنده به صحنه ببرید، حتما متفاوت با این کار خواهد بود. برای اینکه جهان‌بینی هر کس خاص خود اوست. 

در ميان دیالوگ‌ها بعضی مثل مونولوگ پزشک مبنی بر اینکه «استبداد دیر یا زود گریبان آدم را مي‌گیرد» یا اظهارات مکبث در موضوع بی‌اعتباری دنیا شعاری نبودند؟ 

در مورد پزشک باید بگویم پس از رویت حال وخیم «لیدی مکبث» وی که نگارنده هم هست باید سخن بگوید و خب، چه مي‌گوید؟ آنچه که نتیجه‌گیری هر تماشاگری از این صحنه است. این صحبت برای چه باید به مخاطب تحمیل بشود. چون آنچه مي‌بیند را می‌نویسد. 

قبول پیشنهاد قتل پادشاه از سوی مکبث و حتی پشیمانی او بعد از مرگ تا تبدیل شدن آن به شر مطلق شاید به جهت کاهش اجرای صحنه‌ای از 5 ساعت به 90 دقیقه باعث شده پروسه تغییر هویت در مکبث باور پذیر نباشد، این اتفاق را قبول دارید؟ 

از آنجا مکبث نهایتا با وجود اغوای همسرش از روی عقل تصمیم به قتل مي‌گیرد، اینکه با اکراه و تردید این اقدام را انجام مي‌دهد که خب به نمایش هم درآمد و به راحتی در همان وهله اول این پیشنهاد بانو مکبث را قبول نمي‌كند. باز هم بعد از انجام از اتاق خواب مهمانان بیرون آمده و ابراز ندامت مي‌كند و عذاب وجدان به سراغش می‌آید. این شخصیت شعبان بی‌مخ نیست، بلکه یک افسر فیلسوف است که خودآگاه و ناخودآگاه او دائما در حال ستیز باهم هستند. تحلیلگرها مي‌گویند در عین اینکه ترکیب هملت متفکر را دارد و خوی کلادیوس شریر را نیز در او مي‌بینیم و اصلا همه زیبایی او در این است. 

ضرورت اشغال حجم زیادی از صحنه به وسیله درخت زرد و واژگونی که جزو آکسسوارهای ثابت نمایش هم هست، چه مي‌تواند باشد؟ 

این یک نوع دکور مفهومی است که برای تاکید بیشتر بر خزان عصری گذراست و در این راستا درصدد تعریف زمان و مکان و یا یک جغرافیای خاص نیست. یک دکور غیرواقع‌گرایانه که برخلاف شكوفه‌های درخت‌های سبزی که در بهار عربی جوانه زده شده‌اند، بیشتر حجم رنگی آن هم زرد و نارنجی است. این دکور در واقع اشاره‌اي به ماهیت و موقعیت کسانی دارد که گرچه دوره آنها به سرآمده ولی هنوز تفکر کودتایی در سرمي‌پرورانند و به‌دنبال قیمی نظامی هستند. چنانچه در پایان کار هم مي‌بینیم این درخت بر سر همه آنها خراب مي‌شود. 

این طراحی صرفا برای یک منطقه جغرافیایی است؟ 

راستش را بخواهی مکبث در نقد کلی کودتاست هرچند این اثر تاریخی مربوط به سردار دلیری مي‌شود که پادشاه خیرخواه اسکاتلند (در قرن 10 میلادی) وی را صاحب موقعیت خوبی کرده و به وی عالی‌ترین منصب نظامي‌را مي‌دهد ولی این شخصیت جاه‌طلب با اغوای همسرش که او هم سودای شاه بانویی در سرمي‌پروراند، به جای بهره‌برداری درست جهت استحکام حکومت همان شب که پادشاه مهمان خانه اوست، توطئه مي‌كند و وی را در خواب به قتل مي‌رساند. 

با توجه به استقبال تماشاگران از این نمایش چرا این کار در تئاترشهر اجرا نشد؟ 

بنده یک سال مي‌شود که در تئاترشهر کار نکرده‌ام و دلیلش هم این است که سالن و بودجه در اختیار ما قرار نمي‌دهند. برای نمایش مکبث هرچند مدت بسیار کوتاهی را با تعدد پرسوناژهای این کار در محوطه‌ بسیار کوچکی در همانجا به تمرین پرداختیم ولی به محض اینکه جای ما در تماشاخانه ایرانشهر فراهم شد در همين محل نيز اجرا را آغاز كرديم.بنده به جهت اینکه قبل‌تر با بچه‌ها راجع به نمایش صحبت‌هایی کرده بودم با وجود عدم پوشش مالی، گفتم به هر قیمتی که هست خودم با پول توی جیبم این نمایش را اجرا خواهم کرد که همین هم شد. از لباس و دکور و نور و حتی بالابری که از ملزومات هر سالن تئاتری است را با هزینه شخصی خریداری کرده‌ام. نمایش مکبث را هم که در مکان فعلی داریم، از مالیات 80 درصد فروش به ما مي‌رسد و 20 درصد متعلق به گیشه است. 

چرا کمتر کار مي‌سازید؟ 

خیلی ساده است، به خاطر معیشت. برای مجموع کارهای نمایشی که من سال 91 به نوشته و به صحنه برده‌ام، پولی نگرفته‌ام که هیچ، 20میلیون تومان فقط از جیب خودم پرداخته‌ام. چه کار مي‌توانم بکنم؟! وقتی تئاتر جواب نمي‌دهد و یعنی به جای اینکه کسب درآمد کنم، تنها باید هزینه نمایم، چه کار مي‌توانم بکنم. خب من باید زندگیم را تامین کنم. الان تئاتر به این فلاکت افتاده، باید بروم فیلم یا سریال بازی کنم که یك گوشه از زندگی‌ام را با آن پر کنم. شما حساب کنید کل بودجه‌ای که من بابت یک‌سال تدریس در سه دانشکده که هم‌اکنون در مقطع فوق لیسانس تدریس مي‌كنم و بابت آن حقوق مي‌گیرم، مساوی با یک روزی است که جلوی دوربین مي‌روم. فقط همین را بگویم که واقعا شرم‌آور است. هر قدر بیشتر و علمی‌تر کار مي‌كنی، کمتر پاداش مي‌گیری. خیلی کوتاه اینکه ناچار هستم بروم و فیلم بازی کنم. در حالی که دوست داشتم با وجود حوصله، علاقه و انرژی به جای 2 کار در طول سال، 4 اثر را کارگردانی مي‌كردم. جالب است بدانید هیچ‌کدام از بچه‌های گروه یک بار هم صحبت از پول نکرده‌اند و با عشق، رفاقت و ایمان به کار هر شب به صحنه مي‌روند. اما لازم مي‌دانم نکته‌ای را بگویم و آن اینکه من به اندازه کافی شهرت دارم و نیازی به اسم ندارم، از همین رو از سال آینده حتي قیمه قیمه‌ام هم کنند سراغ تئاتر نخواهم رفت.