شنبه یک شنبه ی ادبی...4
آکادمی اسكار براى «آلمادوار» جشن مى گيرد
آكادمى اسكار طى نشستى صميمى به تجليل از ساخته هاى «پدرو آلمادوار»، كارگردان سرشناس اسپانيايى خواهد پرداخت. به گزارش ايسنا، آكادمى علوم و هنرهاى سينمايى آمريكا قصد دارد در نشستى با حضور «پدرو آلمادوار» در اواخر ماه جارى ميلادى، به تجليل از ساخته هاى اين كارگردان سرشناس بپردازد. در اين نشست صميمى كه در سالن تئاتر «كروزون سوهو» در لندن برگزار مى شود، علاوه بر «آلمادوار» قرار است خانواده و دوستان وى نيز در بحث پيرامون فيلم هاى اين كارگردان سرشناس شركت كنند. آلمادوار ۶۳ ساله فيلم ساز، تهيه كننده و فيلم نامه نويس نام دار اسپانيايى است كه موفق ترين و معروف ترين فيلم ساز نسل خودش محسوب مى شود. آلمادوار كه فيلم هايش از مقبوليت فراوانى در آمريكا بهره مى برند، در آثارش از مشخصه هاى بارزى چون داستان سرايى پيچيده، ترانه هاى عامه پسند، طنز، دكورهاى تاريك و فرهنگ پاپ استفاده مى كند. اين فيلم ساز سرشناس در دنياى سينمايى اش از كارگردانان نام دارى چون «لوئيس بونوئل»، «راينروارنر فاسبندر»، «آلفرد هيچكاك»، «جان واترز»، «اينگماربرگمن»، «فدريكو فلينى» و «لوئيس گارسيا برلانگا» الهام گرفته است. آلمادوار در سال ۱۹۶۷ برخلاف خواسته والدين اش به مادريد رفت تا روياى هميشگى اش يعنى فيلم سازى را دنبال كند. اما عدم پشتوانه مالى و تعطيلى مدرسه ملى سينما در مادريد او را مجبور كرد تا به شغل هاى متعددى چون فروشندگى لوازم دست دوم رو بياورد. در اوايل دهه ۷۰ بود كه آلمادوار به تئاتر و سينماى تجربى علاقه مند شد و اولين نقش هاى حرفه اى اش را بر روى صحنه اجرا كرد و به نوشتن آثار كميك مشغول شد. او در سن ۲۲ سالگى با خريد دوربين ۸ ميلى مترى شروع به ساخت فيلم هاى كوتاه كرد و يك سال بعد اولين فيلم كوتاه او در مادريد و بارسلون نمايش يافت. پس از چهار سال، آلمادوار اولين فيلم بلندش را ساخت و در سال ۱۹۸۴ فيلم «چه كرده ام كه شايسته اين باشم» را به عنوان اولين فيلم بين المللى خود روانه سينما كرد. اما موفق ترين عملكرد آلمادوار در آن سال ها با فيلم «زنان در آستانه فروپاشى عصبى» رقم خورد كه اعتبار فراوانى در سطح جهانى براى او به همراه آورد و او را به عنوان كارگردانى كه تبحر خاصى در بازى گرفتن از بازيگران زن دارد مطرح كرد. اين فيلم نامزد جايزه اسكار بهترين فيلم غيرانگليسى اسكار شد. آلمادوار كه فيلم نامه همه فيلم هايش را خودش نوشته است، در سال ۱۹۹۹ «همه چيز درباره مادرم» را ساخت كه به موفقيت جهانى بى نظيرى دست يافت. طراحى صحنه و پلات اين فيلم اقتباس از آثار فدريكو گارسيا لوركا و تنسى ويليامز است. اين فيلم بيش از هر فيلم ديگرى در ميان كشورهاى اسپانيولى زبان موفق به كسب جوايز جهانى، از جمله اسكار بهترين فيلم غيرانگليسى شد. فيلم بعدى آلمادوار «با او حرف بزن» (۲۰۰۲) بود كه جايزه اسكار بهترين فيلم نامه را براى او به همراه آورد. آلمادوار سال گذشته پرهزينه ترين فيلم كارنامه فيلم سازى اش يعنى «آغوش هاى شكسته» را ساخت كه «پنه لوپه كروز»، بازيگر سرشناس اسپانيايى برنده اسكار در آن ايفاى نقش داشته است. پس از آن آلمادوار اعلام كرد، «آغوش هاى شكسته» كه هفدهمين فيلم بلند اوست، ابراز علاقه شخصى وى به دنياى سينما است.
|
راهنمایی کارشناسانه برای پیچ و خمهای اوریگامی، تکنیکهای خلق تنوع گستردهای از مدلها، طراحی آثار ابتکاری، نحوه درک زبان بینالمللی اوریگامی و بیش از 70 مدل منحصر به فرد از فصول این کتاب است. کتاب اوریگامی دامیز توسط نیک رابینسون، اوریگامیست حرفهای و نویسنده چندین کتاب اوریگامی تالیف شده است. او بیش از 200 اثر اوریگامی ابتکاری در 13 کشور جهان منتشر کرده است. کتاب هنر کاغذ و تا در قطع وزیری در 254 صفحه توسط مهرک ایروانلو به زبان فارسی ترجمه شده و قیمتش 81000 ریال است و توسط انتشارات آوند دانش روانه بازار شده است.
بخشی از نامه ی ابراهیم گلستان به نادر ابراهیمی
شنبه ۲۱ دسامبر ۱۹۹۱
نادر ابراهیمی گرامی
احمدرضا که آمد نامه ترا برای من آورد، چیزی که پیش بینی آن از خیال نگذشته بود، تا آن روز. ازآن روز زیرو رو میکردم آیا باید یک چند کلمه پاسخی بنویسم، که اگربنویسم باید ازفقط برای سپاس ازمحبتت باشد، یا پاسخ به خواهشت یا واکنش به حرفهای توی آن نامه. درهرحال باز از خیال هرگز نمی گذشت که من بنشینم، یک روز، و نامهای برای تو بنویسم. حالا چیزهائی که هرگزازخیال نگذشته بودهاند در هر زمینه اتفاق میافتد. پایان دوره هزاره است و حادثات زیرورو کننده پیش میآیند. این هم یکیش. چه باید کرد؟
نامه تو با، اولا، خطاب حضرت و خان به من شروع میشود که یک ادای قدیمیپسندی است و من هرگز به آنها نه برای خودم و نه برای هیچ کس دیگر موافق نبودهام و هرگز آنها را به کار نبردهام و از آنها مبرا و مصفا هستم، و ثانیا با یک شعر پر از حسرت از گذشته شروع میشود که می گوئی «یاد باد آن روزگاران یاد باد / گرچه غیر از درد سوغاتی نداشت.» که این پرسش را پیش میآورد که اگر جز درد سوغاتی از آن روزگار نگرفتهای چرا حسرت آن را داری؟ و بهر حال چرا حسرت گذشته را داری، و بهرحال درد سوغاتی کدام است و کجاست؟
آن وقت شروع میکنی به گفتن اینکه نمیتوانی بفهمی و حس کنی – و “هرگز هم نخواهم توانست” – که چگونه ممکن است در آنجا که میهن فرهنگی، عاطفی و تاریخی انسان نیست، به انسان خوش بگذرد. دشواری سر نفهمیدن است البته، و نفهمیدن، یا دستکم معین نکردن اینکه میهن فرهنگی و عاطفی و تاریخی انسان کجاست و چگونه خوشی به انسان دست میدهد بیرون از این مدارها. این نکتهها را بنشین یا بنشینیم و بسنجیم و ببینیم لولهنگ این نکتهها چقدر آب میگیرد. از خوشی شروع کنیم.
پرتغال خوردن، بیماری را شفا دادنِ، [...]، به صفای ذهن و با صفای ذهن نماز خواندن، [...]، خوابیدن، خواب دیدن، دویدن به قصد ورزیدن و بهتر نفس کشیدن، حافظ و سعدی و رومی و شکسپیر را خواندن، بهار “بوتیچلی” و “عذرای صخره” لئوناردو و”تعمید” دلا فرانچسکا و” تازیانه خوران” دلافرانچسکا را و رامبراندتها وسلطان محمدها و رضا عباسیها و دوهررها و کاراواجوها و سزانها و ماتیسها و پیکاسوها را دیدن، جان فوردها و ویسکونتیها و رنوارهای اصلی را تماشا کردن، و صدای ضبط شده جیلی، قمر، پاوارتی، عبدالعلی وزیری، کالاس، کابایه را شنیدن و مبهوت و بی صدا و پاک و خلص و خالص شدن درپیش کارهای موتسارت و باخ و بتهوون، دیدن غروب و برف و آسمان و طلوع و شکوفه و دریای آبی مرجانی – و هی بگویم و بنویسم هرچند شاید که فکر کنی دارم برایت معلومات پشت هم قطار میکنم، تمامی اینها کجایشان به یک مکان برای درک خوشی بستگی دارند؟
...
ا. گ.
شايد بتوانيد دست و پاي مرا به غل و زنجير بکشيد يا مرا به زنداني تاريک بيفکنيد ولي افکار مرا که آزاد است نميتوانيد به اسارت در آوريد.
جبران خليل جبران
