امروز هم در هنوز

چیزی هست

مانند این سپیدی

مانده میان سطرهای رسمی

سرشار ستاره ها

سرود

 

شب ها

در گوشه ی دکه ی میدان

انبوه روزنامه های برگشتی فریاد می کشند

و همین نزدیکی

روی پیشخوان خاموش خانه که خمیازه می کشد

سطرهایی هستند به زوزه

 

بسیار ماهیان ناگفته را بیرون می کشد

با قلاب

و در زیر شعله ی کبریت

می خواند حکایت کودک کار را که پیش فروش کرده سال های نیامده را

ارزان

 

این سرود

به جستجوی تو می گردد

شبان و روزان

...ه.ح.