شبی با حافظ...امشب در بارگاه پارسیان، خلوت انسِ جناب پورعباس غزلسرا
اي آفتـاب آينـه دار جمــال تـو مشك سيـاه مجـمره گردان خـال تو
سحن سـراي ديده بشستم ولي چه سود كاين كوشه نيست در خور خيل خيال تو
در اوج نـاز و نعمتي اي آفتـاب حسن يـا رب مبـاد تـا بـه قيـامت زوال تو
مطبوع تر ز نـقش تو صورت نبست بـاز طغرا نـويس ابـروي مشكيـن مثال تو
در چين زلفش اي دل غمگين چگونه اي كـاشفته گفت باد صـبا شرح حـال تو
بـرخاست بوي گـل ز در آشتي درآي اي نوبـهار ما رخ فـرخنده فـال تـو
تـا آسمـان ز حلـقه بگوشـان ما شود كو عشوه اي ز ابـروي همچون هلال تو
ايـن نقـطه سيـاه كه آمد مدار نـور عكسي ست در حديـقه بينش ز خال تو
تـا پيشبـاز بـخت روم تهـنيت كنـان كـو مژده يي ز مقـدم عيد وصـال تو
در صدر خواجه عـرض كدامين جفا كنم شـرح نيـازمندي خود يـا ملال تـو
حافظ در اين كمند سر سركشان بسي ست سوداي كـج مپز كه نباشد مجـال تو
![]()