دوباره سلام...

به کی سلام کنم؟!

 ***

هفتکل کجاست؟

دوستی تازه یاب، دور اما نه از دل، از من می پرسد.

***

جغرافیای این شهر گم شده در تاریخ را انگلیسی ها بهتر از ما می دانند.

اما ای دوست بدان!

با آن که نمادهای این شهر زاده شده با نفت را به ویرانگاه برده اند، اما هفتکل پریرویی است که تاب مستوری ندارد و خود به زمزمه ای پنهان، گذشته اش را بر سینه ی دوستدارانش برگ می زند.

هفتکل انار مچاله ای است که شهروندان شکیبایش می خوانند: :کی می رسد باران؟

و این انار را هنوز آزمندان ظاهر الصلاح می مکند: به اسم حیدر به کام صفدر...

نکند هفتکل مبارز مرد هنوزه ی میدان، علی رضا زنجانی است که حدود نیم قرن پیش، از همین توفشیرین هفتکل نامه نوشت برای اوتانت دبیر کل سازمان ملل ...و یک ماه بعد شادروان شفیعی سوار بر دوچرخه ی هرکولس خود، شادمان هم چنان که از اداره ی پست بیرون می جهید، پا زد پازد و سربالایی توفشرین را آرش وار عروج کرد....تا رسید دم خونه ی دایی...

و خبر آورد: جناب زنجانی! دبیر کل سازمان ملل جواب نامه ات را داد. بفرما!

اهالی جمع اند سراپاگوش تا نماینده ی مجلس شورای ملی شهرشان، اکنون مغلوب تغلب، پاکت نامه را بگشاید و سطرها را بخواند...

اما در حافظه هفتکل زنجانی کنونی شاید آلزایمر است که بی رحم یاخته های خاطره و خطر را می جود موریانه وار...

 ...

تا چهار پسینگاه امروز هفتکل و گشتی دیگر، چشم به دیدارتان هستم...ه.ح.