برگ

قطره

چال

آن گاه که مرگ

با هزار سالگان سر به سریم

 

کودکی

هفتاد ساله در این هزاره ی سوم

با آخرین نوازش های مرگ بر سر انگشتان لرزان

باز می گردد از سفر

پس از نیم سده

یعنی

۵۰ سال

زندگی نباتی در بلاد عمو سام

تا نشانم دهد

خانه ی پدری را متروکه

خشکُ

رمبیده با دستان شرجیُ خاک

عنکبوت زده

بر کرانه ی کارون

 

 خاموش

پلکان کبوترها

سابیده زیر پای باد

 

تشنه حوض تابستان ها

و آن جا

حاضر

نخل هنوز

 

پیر

با هاله های آه

برگ می زند کتاب زندگی را

ویرانُ موریانه خورده

...ه.ح.