پگاه 33 درجه ی برومی اهواز
دفترم را از زیر تخت بر می دارم.
انگشتان هنوز خوابم به حرکت در می آیند.
دیوارها و درختان اکالیپتوس و بی ثمرها همه گنجشک داده اند. و نقطه نقطه کبوتر بر لبه ی حصار خار...
این جمعیت متحد و همراه هزاران ساله چه می گویند با هم؟
راز ماندگاری آوازهایشان چه بوده؟
...
خطی کشیده در آن دور، دشت...
و یک های پراکنده
هنوز خوابیده این همه آدم
صفرها ستاره نیستند
رویاهای من اند...
+ نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 6:32 توسط هاشم حسینی
|