تاملي در كار نقد

محمد بقايي‌ماكان/ شرق


1

مطالعه من غالبا ريسه‌اي است، يعني در باب يك موضوع چند كتاب را به دنبال هم مي‌خوانم. در ماه‌هاي اخير مشغول خواندن كتاب‌هايي درخصوص نقد ادبي هستم. كتاب خوب در اين زمينه بسيار كم است، دليلش هم اين است كه درخت ادب فارسي دو شاخه پژمرده و تقريبا خشكيده دارد به نام‌هاي ادبيات تطبيقي و نقد ادبي. از ميان كتاب‌هايي كه در اين خصوص براي مطالعه انتخاب كردم يكي كتاب گران‌سنگ نقد ادبي اثر شادروان عبدالحسين‌زرين‌كوب بود.ايشان در پايان مقدمه‌اي كه 70سال پيش بر اين كتاب نوشته، اظهار اميدواري كرده كه «اين كتاب بتواند منتقدان جوان را با نقد ادبي آشنا كند.» ولي اين كتاب 900صفحه‌اي كه به قطع وزيري است با وجود اطلاعات پرمايه و مفيدي كه در آن آمده، داراي نثري چنان سنگين و آكنده از نام‌هاي بي‌شمار و غالبا ناآشناي فرنگي است كه گمان نمي‌رود بتواند ذهن‌ها را در زمانه‌اي كه به كسب اطلاعات مكانيكي در چشم به هم زدني خو گرفته‌اند، به خود جذب كند. اين ايرادي است كه اكنون در پيروان سبك مرحوم قزويني به چشم مي‌آيد و تاثيرش در اين اثر استاد زرين‌كوب به خوبي مشهود است، ولي از اين موضوع گذشته كتاب نقد ادبي را كه جست‌وجويي است در اصول و روش‌ها و مباحث نقادي همراه با بررسي تاريخ نقد و نقادان بايد بهترين اثري دانست كه در اين زمينه منتشر شده.
2

كتاب ديگري در اين حوزه كه مي‌توان آن را مكمل اثر مذكور دانست، تحقيقي است از ايرج پارسي‌نژاد به نام روشنگران ايراني و نقد ادبي به قطع وزيري در 450 صفحه كه در آن از پيشينه تاريخي نقد ادبي در ايران و بنيان‌گذارانش در يك قرن و نيم اخير اطلاعات جامعي همراه با نثري روان ارايه مي‌دهد. در اين پژوهش كه بي‌ترديد مولف پي برده خوانندگانش در اين زمانه ترجيح مي‌دهند به جاي خداحافظ بگويند خدانگهدار و درود را جانشين سلام كنند، از فتح‌علي آخوندزاده، ميرزا آقاخان كرماني، ميرزا ملكم‌خان، زين‌العابدين مراغه‌اي، طالبوف تبريزي، احمد كسروي و صادق هدايت به عنوان پايه‌ريزان نقد ادبي نوين با بياني روال و روشن و بي‌تعقيد سخن مي‌رود. اين تحقيق خواندني با وجود جذابيتش هنوز پس از گذشت 12سال به چاپ دوم نرسيده. البته با توجه به چهره‌هاي مطرح‌شده در كتاب مي‌توان احتمال داد كه در محاق مميزي گرفتار آمده باشد.
3

آخرين كتابي را كه در اين زمينه اخيرا به پايان برده‌ام، «كتاب‌پژوهي» نام دارد با عنوان دوم «پژوهش‌هايي در زمينه كتاب و نقد كتاب» در 500 صفحه به قطع وزيري از محمد اسفندياري كه در همه تاليفاتش نگاهي نقادانه به مسايل فرهنگي دارد. از اين نويسنده دو كتاب «خمود و جمود» و «همه ما برادريم» را پيشتر با اشتياق خوانده بودم. او در تحقيق اخيرش به نام «كتاب‌پژوهي» كه بايد آن را در زمره آثار نقد ادبي جاي داد، نزديك به 30‌مقاله مرتبط با كتاب به معناي عام گرد آورده كه همه خواندني و تامل‌برانگيز است؛ برخي از آنها مانند «حقوق خواننده» كه توصيه‌اي است به نويسندگان و ناشران در باب احترام به حقوق خواننده بسيار جالب توجه است. برخي از مقالات تا حدي طنزآميز است، مانند «از بهر خدا منويس» كه از جريان نويسندگي در اين ايام سخن مي‌رود كه البته داستاني است پر آب چشم، يا مقاله «هنر ننوشتن» همراه با توصيه‌هايي به قلم‌هاي ناپخته و قوام‌نيافته كه يادآور اين بيت پندآموز منوچهري است:
شعر ناگفتن به از شعري كه باشد نادرست/ بچه نازادن به از شش ماهه افكندن جنين
در اين كتاب نكات در خور توجهي نيز در باب ويرايش و برخي نكات ادبي و نگارشي آمده كه مي‌تواند براي اهل قلم سودمند باشد.
نوشته‌هاي اسفندياري غالبا با مثل و بيت و روايتي همراه است. در جايي مي‌گويد: هر كتابي قابل ويرايش نيست، زيرا «بزك بر صورت زيبا نشيند.» يا به قول سعدي «كوشش بي‌فايده است و سمه بر ابروي كور.» به نظرم اين انتقاد مشمول اكثر كتاب‌هايي مي‌شود كه به لطف كارگزاران رسمي و با تلاشي البته بي‌شايبه خواسته‌اند پارسي را پاس بدارند ولي كمر به تخريب اين زبان بسته‌اند.