خوانشسرا، روزنامه ای هر روز در چند شماره/1
یادداشتی بر خطوط جاده ی زمان
صبح به ساعت شبنم و ستاره
برومی، اهواز
هفته ی گذشته در پرواز از فرودگاه تنگ و درهم اهواز به تهران آغا ممل خانی، سعادت گفتگو با کارگر بازنشسته ی شرکت نفتی نصیبم شد که عمری را با درستکاری و بدون یک دقیقه کم کاری در تلمبه خانه های نفتی سپری ساخت... این بختیاری مرد فرهیخته، فرزندانی "باقیات صالحات" تقدیم جامعه کرده و اکنون با عزت و قناعت، سرمشق ساده زیستی، گرایش به جمع، آگاهی اجتماعی و حمایت از راستی و درستی برای اکنونیان است...
پرسیدم: آمدی به زیارت زادگاه؟
- آبادان بودم جهت شرکت در مراسم خاکسپاری یکی از بستگان... البته از مسجدسلیمان و هفتکل و آغاجاری هم آشنایانی آمده بودند...
او افزود که حالا با همسر همراه اش در نارمک تهران ساکن است و پیرامون خود نوه ها را پراکنده با عطر مهربانی، کنجکاوی و آرزوی روزگار بهروزی...
نشسته در بلندای۱۲۰۰۰۰ متری و در حال گذر بر فراز سطح شهرهای پلشت از گرانی، نگرانی و دروغ گنده بک های سیاسی، گفت و لطف به پرس و جو در باره ی بقایای فرهنگ ایلی، لعنت نفت... و آخر سر رد و بدل نشانی و شماره تلفن گذشت... نام خانوادگی اش مرا به یاد یکی از دُن کیشوت های ادبی انداخت که ادعای یکه تازی در عرصه ی شعر را دارد و برای خود جماعتی مریدان گشنه و تشنه ی نام راه انداخته،و از لابی های مافیای فروش شهرت، با صفحات ادبی روزنامه ها و مجلات معلوم الحال به مغازله مشغول است...
- او را می شناسی؟
- پدرش عموزاده ی ماست... برادر کارمندش در گمرک آبادان هم در مراسم بود، اما خودش نه.. او از ایل و تبار بریده... خودش را از خواص تهران می داند... طفلکی با آن که مریض حال است و هر آن ممکن است دستش از دار دنیا کوتاه بماند اما لجوجانه و ابلهانه خود را اسیر ۴ دیواری خانه ساخته و توهمات بی نتیجه...
اندیشیدم که روشنفکر جدا از حلقه کوچک خانوار و استوره های ایل، چگونه می تواند نسخه های خیال شاعرانه و رستگاری زیبایی شناختی بپیچد...
دیشب تماسی تلفنی با دوست تازه یافته ام در ملکوت پرواز داشتم و سپس به عادت دیرینه ی پیش از خواب، خواندن کتاب" تولستوی از نگاه خود و معاصرانش" (گردآورده ی بانو گراموا و ترجمه ی دکتر سیروس سهامی .- تهران: انتشارات نیکا، ۱۳۸۸) را با لذت از سر گرفتم...
تولستوی به مدت ۶۰ سال در صف نخست استادان ادب روسیه ایستاد... این شخصیت نیرومند و نابغه (به قول ماکسیم گورکی) در طول عمر خود دراز و خلاقانه ی خود با هزاران تن ارتباط داشت...
در صفحه ی ۱۸ این کتاب اشاره شده که: تولستوی به بازگویی این نکته پردازی پوشکین که "گفتار شاعر عین رفتار اوست" علاقه ی بسیار داشت و خود بر این نکته می افزود:
من و نوشته های ام درست ماننده ی یکدیگریم...
مؤلفان گوناگون از اعترافات پرشمار تولستوی یاد می کنند که گواه درستی گفتار اوست: " بهترین نویسندگان همواره نسبت به خود سخت گیری بسیار نشان داده اند."
با آرزوی همدل و همراهی برای شاعران و نویسندگان وطنی و امید آن که دن کیشوت های شعر از بیماری وخیم شهرت و شهوت رهایی یابند.
آمین.ه. ح.