ستونی که فرو ریخت

پژوهشی درباره زندگی و آثار يونسی منتشر می‌شود

پيری: قدر يونسی را در زمان حياتش ندانستيم

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)

فیض‌الله پیری، روزنامه‌نگار كرد، در پی درگذشت ابراهیم یونسی خبر از پژوهشی داد كه درباره زندگی و آثار این نویسنده و مترجم فقید انجام داده و در تلاش است آن را به زودی منتشر كند. وی معتقد است آن‌گونه كه شایسته شخصیت یونسی بود در زمان حیاتش قدر او دانسته نشد و او گله‌مند از دنيا رفت./

به گزارش خبرگزاری كتاب ایران (ایبنا)، پیری در پژوهش‌هایش درباره یونسی بارها با او دیدار كرده و در تلاش است پژوهش‌هایش را به زودی در قالب كتاب منتشر كند. 

پیری در ادامه گفت: یونسی در حوزه‌های متفاوتی فعاليت داشت. در بخش آثار ادبی، او حدود ۱۵ رمان تالیف كرد كه رمان «مادرم دوباره گریست» یكی از شاهكارهای ادبیات ایران است كه ناشناخته مانده است. وی در این اثر به بازتاب واقعیت‌های فرهنگی كردستان پرداخته اما منتقدان با نگاه محلی‌ و شمال به جنوب آثارش را تحلیل كرده‌اند. «زمستان بی‌بهار» هم به نوعی بیوگرافی خود نویسنده است و «هنر داستان‌نویسی‌» اثری است كه می‌توان در ادبیات معاصر بدان استناد كرد.

این روزنامه‌نگار درباره ترجمه‌های یونسی گفت: او در كنار شاهكارهای كلاسیک ادبیات جهان، تاریخ كردستان و زندگی كردها را به مخاطبان ایرانی شناساند و از طرفی بسیاری از آثارش در كردستان عراق خوانده شده‌اند.

وی نوشته‌های یونسی را بازتابی از فرهنگ و فولكلور كردستان دانست و گفت: یونسی به این مسایل خیلی علاقه‌مند بود و این حقیقت در آثار مختلفش به چشم می‌خورد. یكی از مهمترین كارهایی كه او انجام داد ایجاد ارتباط میان جامعه كردستان و مركز است. 

پیری معتقد است نسل جدید كردستان، یونسی را كمتر می‌شناسند. وی دلیل اصلی این موضوع را گوشه‌نشینی و بي علاقگي او به رسانه‌ای شدن دانست و گفت: آقای یونسی خیلی با جامعه در ارتباط نبود و با این حال در داخل و خارج از كشور چهره‌ای شناخته شده است. اتاق كارش جایی بود كه افراد زیادی به آن وارد مي شدند اما او به ندرت از آن‌جا خارج می‌شد و زمان خود را صرف پژوهش و نوشتن می‌كرد.

این روزنامه‌نگار در مورد مجموعه‌ پژوهشی كه در دست دارد گفت: در این اثر سعی كرده‌ام از جنبه‌های مختلف به بررسی زندگی و آثار یونسی و همچنین نقدهایی كه از او شده بپردازم.

وی سخن گفتن از یونسی را آسان و در عین حال سخت خواند و گفت:‌ او خلوت‌نشین بود و به دور از هیاهو فعالیت می‌كرد. شخصیت یونسی ابعاد متعددی دارد و نگاه به آثار او از یك زاویه به شناخت ناقص او منتهی می‌شود.

پیری به فعالیت‌های یونسی در حوزه‌‌های نظامی و سیاسی‌ هم اشاره كرد و گفت: او در مقدمه برخی از آثارش درباره ادبیات كردها نوشته و رفتار سیاسی رهبران كرد را به باد انتقاد گرفته است.

به گفته پیری مجموعه‌ پژوهش‌های منتشر نشده‌ای هم از یونسی وجود دارند. وی در این‌باره گفت: او گرچه این پژوهش‌ها را منتشر نكرد اما بازتاب آن‌ها را به خوبی می‌توان در رمان‌های یونسی ديد. او شناخت خوبی هم درباره شخصیت‌های انسانی و افرادی از سنین مختلف داشت و مثلا زمانی كه می‌خواست از كودكی 10 ساله بنویسد، غرق در احساسات كودكانه می‌شد و این حس را به بهترین شكل به مخاطب اثرش منتقل می‌كرد.

طعنه و طنز نیز از جمله ویژگی‌هایی بود كه پیری برای آثار یونسی برشمرد و گفت: در «زمستان بی‌بهار» با توصیفات نویسنده از زمان به دنیا آمدنش روبه‌رو می‌شویم و به بهترین شكل طنز كلامی او را مى‌بینیم. این خصیصه در سایر آثار وی نیز دیده می‌شود و با خواندن آثارش می‌توان ادبیاتی گزنده و طعنه‌آمیز را تجربه كرد. 
 
ابراهیم یونسی كه از بیماری آلزایمر رنج می‌برد چهارشنبه ۱۹بهمن ۱۳۹۰ در منزلش درگذشت.

 

به سبكي ابر، به سنگيني تگرگ

 

علي‌اشرف درويشيان / شرق


گاهي وقت‌ها خبر به سبكي ابر مي‌آيد و به سنگيني تگرگ بر سر و روي آدمي مي‌كوبد. غافلگير مي‌شوي كه چه كني؟ تا حادثه را دريابي ضربه‌ها هر دم دردناك‌تر تو را زير رگبار خود گرفته است.
خبر فوت ابراهيم يونسي را كه شنيدم همين احساس به من دست داد، دقايقي شايد هم ساعتي حيران بودم و كم‌كم اندوهي گزنده‌ جاي حيراني را گرفت و در دلم جاگير شد. سال‌ها پيش از طريق كتاب‌هايش با او آشنا شدم و بعدها خودش را شناختم كه چقدر توانمند و مصمم بود.
كارنامه ادبي‌اش نيز همين را مي‌گويد. نزديك به 80 كتاب آن‌هم در عرصه‌هاي مختلف از ترجمه تا تاليف، و اين يعني عمري قلم زدن.
نه! او نمرده است، او به واسطه آثارش هنوز در كنار من و شماست. او خود را در كتاب‌هايش ادامه مي‌دهد و ما (و بعد از ما) هر گاه بخواهيم مي‌‌توانيم كنارش بنشينيم و از او ياد بگيريم. گرچه در كردستان كم نيستند اديبان و محققان و مترجمان اما حقيقت اينكه همچون ابراهيم يونسي زياد نيست، حتي در ايران.
من به خانواده و همه خوانندگان آثار او اين ضايعه را
تسليت مي‌گويم.

 

خبر بد را شنيده‌ايد؟

 

  ابراهيم يونسي درگذشت

 شرق  پوريا سوري / شرق


فردا زادروز برتولت برشت است و دارم يادداشتي درباره او مي‌خوانم، يادداشت‌نويس از قول او نوشته «آنكه مي‌خندد هنوز خبر بد را نشنيده است!» مي‌خندم، گويا هنوز خبر بد را نشنيده‌ام.
صفحه خبرگزاري روي مانيتورم باز است، روزآمد مي‌شود و خبر بد را با خود مي‌آورد:
«ابراهيم يونسي درگذشت.»
آزاد يونسي ـ پسر ابراهيم يونسي ـ با اعلام اين خبر به خبرگزاري گفته است: «ابراهيم يونسي كه مدتي بود در بستر بيماري بود، حدود ساعت سه بعدازظهر چهارشنبه، نوزدهم بهمن‌ در 85‌سالگي از دنيا رفت. فردا صبح راهي بانه مي‌شويم و سه روز آنجا هستيم و بعد مراسمي در تهران خواهيم داشت.»
خبر بد هميشه آدم را تكان مي‌دهد و براي ما كه اين روزها به تكان خوردن خو كرده‌ايم، خبر بد چيز تازه‌اي نيست. ابتداي هفته جاري را با مرگ «فريدون‌فرياد» آغاز كرديم و هنوز به آخر هفته نرسيده‌ايم، مترجم، نويسنده و شخصيت برجسته كرد ابراهيم يونسي را از دست داده‌ايم.
يونسي كه نخستين استاندار كردستان ايران، پس از انقلاب و در دولت مهدي بازرگان بود، در خردادماه سال 1305 در بانه‌ كردستان به دنيا آمد، او فعاليت‌هاي سيـاسـي و اجـتـمـاعي گسترده‌اي پيش و پس از انقلاب داشت، اما آنچه از او در عرصه فرهنگ و خصوصا ادبيات باقي مانده است بسيار پررنگ‌تر و ماندگارتر است. از جمله تاليف‌ها و ترجمه‌هاي يونسي مي‌توان به «هنر داستان‌نويسي»، «جنبه‌هاي رمان»، «سيري در نقد ادب روس»، «دفتر يادداشت‌ روزانه يك نويسنده»، «گورستان غريبان»، «دلداده‌ها»، «مادرم دو بار گريست»، «كج‌كلاه و كولي»، «داداشيرين»، «شكفتن باغ»، «خوش آمدي»، «دعا براي آرمن»، «دن‌كيشوت»، «سه تفنگدار»، «زندگاني و عقايد آقاي تريسترام شندي»، «پشه بيني‌دراز»، «سگ شمال»، «آرزو‌هاي بزرگ»، «اسپارتاكوس»، «داستان دو شهر»، «خياط جادو شده»، «سه رفيق»، «تجارت اسلحه»، «آمريكاي ديگر»، «جنبش ملي كرد»، «كردها و كردستان» و ده‌ها اثر ديگر اشاره كرد، هرچند نبايد از «زمستان بي‌بهار» كه خاطرات يونسي از كودكي تا آزادي از زندان است غافل شد كه اثري به غايت خواندني است.

 

از آغازگران ترجمه ادبي

 

 شرق عبدالله كوثري/ شرق

 
ابراهيم يونسي انسان بسيار ارزشمند، شريف و سختكوشي بود كه كارهاي بسيار مهمي در زمينه ترجمه ادبيات كرد. يونسي از آغازگران ترجمه ادبي در اين مملكت است. ايشان با قريب به 60 سال ترجمه مستمر در ايران خدمت بسياري به فرهنگ معاصر ايران كرد.
يونسي از مترجماني بود كه آثار ادبي مطرح و معتبر جهان را به خوبي ترجمه و منتشر كرد. من براي سال‌ها فعاليت فرهنگي و ترجمه و البته شخصيت ايشان احترام بسياري قايل هستم و از مرگ ايشان بسيار متاسفم.

 

زمستان بي بهار

 

 شرق  عرفان قانعي‌فرد / شرق

 
در ميان چهره‌هاي تاريخ معاصر، يونسي چهره‌اي است كه از هر زاويه و جهت مي‌شود به او نگريست و به بررسي‌اش پرداخت. يونسي به مصداق انديشه‌اش، آثارش در محدوده خاصي نيست.
با يونسي – برخلاف توصيه پدرم – سال 73 آشنا شدم. بعد از فوت محمد قاضي، چند سالي با او حشر و نشر داشتم. با ذهن مواجش چشم‌انداز خاصي به ادبيات و فرهنگ و تاريخ داشت، به خطوط و رگه‌هايي از هر چيز كه مي‌نگريست ويژگي خاصي داشت و اين ريزبيني و ترديد و دقت، خصيصه حرفه‌اي و حتي شخصيتي او بود و گويا ريزبيني و ترديد را لازمه ساختن چشم‌انداز فكري‌اش مي‌دانست. اگر در برابر كسي دشت هموار باشد و آرام و سبزگون، طبعا در برابر ديدگان يونسي دندانه‌دار بود و خشن و خاكستري و دره‌اي بود فرو نشسته و رازآميز.
يونسي همه‌چيز را به ياد داشت؛ مضمون‌هاي غريب و گاه دور از دسترس تاريخ كرد را پيش مي‌كشيد و به سادگي و صراحت – و گاه تند و غضب‌آلود – نقد مي‌كرد، چه‌جور هم!... بدون محافظه‌كاري و ملاحظه‌كاري و تعارف در گفتارش اما از مناظره و مباحثه پرهيز داشت.
اهل فريب، اميد، دروغ و دلخوشي هم نبود، گهگاه اگر قبول واقعيت چندان تلخ و به دور از تحمل بود و حرف گفتن دشوار، يونسي اين دشواري را آسان مي‌كرد و اصلا نسبت به جريان‌هاي روزگار قومش بي‌طرف نمانده بود، گويي در نوشتن فقط مرهمي براي درد نهاني‌اش مي‌طلبيد.
يونسي صرف‌نظر از حرفه مترجمي، گاه انساني بدون داعيه و فروتن بود و گاه انساني خشك و مغرور و رسمي...
و الان خبرش را شنيدم.خبر مرگ... اما براي ابراهيم‌خان، مرگ بي‌معناست و بود... باورش به اثري جاگذاشتن بود و عجيب هم به هويتش وفادار. محمد قاضي به زادگاهش برگشت و در مهاباد آرام گرفت و امروز هم ابراهيم‌خان در بانه و اين است قصه چرخ كج‌رفتار. روانش شاد و يادش گرامي.

 

جايگاهی فراتر از ترجمه

علي‌اصغر حداد / شرق


آقاي ابراهيم يونسي از مترجمان بزرگ و پيشكسوت اين مملكت است كه خدمت بسياري به فرهنگ و ادبيات ايران كرده است. فقدان اين مترجم توانا در این روزهاي سخت زمستاني براي اهالي ادبيات و فرهنگ بسيار سخت و دشوار است. جايگاه ابراهيم يونسي در فرهنگ ايران البته از ترجمه ادبي فراتر مي‌رود. ايشان به دليل سال‌ها فعاليت درازمدت و مستمر در حوزه ترجمه ادبيات نقش فرهنگ‌سازي داشته‌اند. ترجمه اخيرشان كتاب بسيار مهم «تريسترام شندي» از آثار برجسته ادبيات جهان، جزو آثاري است كه از چارچوب‌هاي معمول رمان‌نويسي فراتر رفته و راه جديدي در عرصه رمان‌نويسي باز كرده است. آقاي يونسي با ترجمه خوب‌شان از اين اثر مهم با آن نثر شيوا و شوخ‌شان اثري مهم به گنجينه ادبيات فارسي اضافه كرده‌اند و حتي در اين لحظه تا حدي كه ترجمه‌هاي ايشان را به ياد دارم، ترجمه اخيرشان «تريسترام شندي» را برجسته‌ترين اثر ترجمه ايشان مي‌دانم. ابراهيم يونسي با سال‌ها ترجمه آثار مهم و مطرح ادبي كمك كرده تا لااقل دو نسل به ادبيات علاقه‌مند شوند. جايگاه فرهنگ‌ساز ابراهيم يونسي به گونه‌اي است كه ايشان با ترجمه‌هاي بسيارشان در حوزه ادبيات دست‌كم دو نسل از ايرانيان را با فرهنگ جهان آشنا كرد. نسل من مديون فعاليت‌هاي ايشان در حوزه ادبيات و فرهنگ است. من به شخصه از آثار و ترجمه‌هاي ايشان و البته از شخصيت برجسته ايشان بسيار آموخته‌ام.

 

 

از نسل متعهدان اجتماعی

 

  مهدي غبرايي / شرق


ابراهيم يونسي از نسل مترجماني است كه به دليل سبقه و علايق سياسي بيشتر ترجمه‌هايشان همواره با نوعي احساس تعهد به مسايل اجتماعي - سياسي همراه بوده است.
از اين رو اگر بخواهيم وجه مشخصه‌اي براي عمده آثار ايشان تعيين كنيم، همين تعهد و دغدغه اجتماعي‌شان بوده است. چنان‌كه همين اصل و موضوع در آثار ديگر مترجمان آن نسل مثل آثار محمد قاضي -كه مهم‌ترين مترجم آن نسل بوده است- نيز مصداق پيدا مي‌كند. نسل بعد مترجمان كه با يك واسطه به نسل ما رسيد، مترجماني چون نجف دريابندري و سروش حبيبي بودند و بعد نسل ما با تفاوت‌هايي از آن نسل شايد به نوعي برعكس.
ما بيشتر دغدغه ادبيات داشتيم و داريم و مسايل ديگر برايمان فرع بر آن قرار مي‌گيرد. در بين آن مترجماني كه تعهد اجتماعي حس مي‌كردند و بر اين اساس آثاري را انتخاب مي‌كردند، شادروان به‌آذين از برجسته‌ترين‌ها بود.
آقاي يونسي هم همپاي به‌آذين با اين وجه شاخص ترجمه مي‌كردند. ضمن اينكه احاطه بر زبان فارسي از ديگر مشخصات نسلي است كه يونسي در آن ترجمه مي‌كرد. چون ايشان در نسلي بودند كه ادبيات كلاسيك را از سعدي و بيهقي و ناصر خسرو مي‌خواندند و به آن تسلط داشتند.
از ترجمه‌هاي شاخص ايشان كه بسيار هم هست؛ «ديويد كاپرفيلد» است و البته اثر برجسته ايشان «تريسترام شندي». ترجمه اخيرشان به اعتقاد من از برجسته‌ترين كارهاي استاد است كه به‌درستي از عهده‌اش برآمده‌اند. چرا كه به خوبي توانسته‌اند نثر چندلايه و چندپهلوي اثر را درآورند.
از سويي ديگر شايد بتوان گفت يونسي در انتخاب اين كتاب تا حدي از اصل كلي آثارش عدول كرده و بيشتر بر اساس علاقه شخصي و تسلط بر ادبيات انگليسي و به ويژه انگليس آن را ترجمه كرده است. اينجا بايد به كتاب مهم «جنبه‌هاي رمان» فورستر هم اشاره كنم كه ايشان خودشان گفته‌اند مدت‌ها به‌طور مكاتبه‌اي با يك دانشگاه انگليسي در تماس بودند و همين كمك كرد تا ايشان اين كتاب را انتخاب و ترجمه كنند كه اين كتاب و مباحث مهم آن در نگاه ايشان به ادبيات بسيار تاثيرگذار بود.

 

  چه‌کسی وامدار او نیست

 

شرق  علي دهباشي/ شرق

 
مجله «بخارا» پنج سال پيش، زماني كه استاد سرپا بود و هنوز بيماري سراغ او نيامده بود شبي از شب‌ها را به او اختصاص داد كه سه نسل از مترجمين ما آن شب در ستايش استاد سخن گفتند.
به زعم من ابراهيم يونسي متعلق به نسلي از مترجمين ايران هست كه از آن نسل دو تن بيشتر براي ما باقي نمانده‌اند (نجف دريابندري و عزت‌الله فولادوند، كه عمر هر دوشان دراز باد.)
تنوع و گستردگي كارهاي ابراهيم يونسي و همشهري ديگر او محمد قاضي اعجاب‌انگيز است. از ويژگي اين نسل انجام ناممكن‌ها بوده است. چه در كميت و چه در كيفيت.
ابراهيم يونسي زبان انگليسي را در زندان آموخت و «داستان دو شهر» و چندين كتاب ديگر در دوران زندان ترجمه شد و سپس در طول پنج دهه اخير او با كارهايش كارنامه درخشاني از خود به جاي گذاشت. كدام داستان‌نويس و رمان‌نويس 50 سال اخير را مي‌شناسيد كه وامدار او نباشد.
مهم‌ترين آثار ادبيات داستاني غرب را او به زبان فارسي برگرداند. همچنين در حوزه نقد ادبي اگر بضاعتي داريم بخش مهمي از آن مديون ترجمه‌هاي او در اين حوزه است.
از سوي ديگر شخصيت سياسي و اجتماعي او از آغاز نوجواني و جواني و سال‌هاي پس از آن همواره با عشق به ايران توام بوده است.
آنچه كه او خود به غيراز ترجمه‌هايش نوشت كه شامل چندين رمان و خاطراتش است، نشانگر توانايي‌هاي او در نثر فارسي است. بدون شك نام او در جايگاه شايسته‌اي در قلمرو فرهنگ ايراني باقي خواهد ماند.

 

  مويه نمي‌كنم

 

 

محمود دولت‌آبادي /شرق

 
خودم را نكوهش مي‌كنم، ابتدا خودم را نكوهش مي‌كنم و بي‌درنگ اين برزخ سرد شرايط را كه حداقل‌هاي روابط انساني ما در حوزه‌هاي هنر و ادبيات را فرو كاست؛ ‌چنان و چندان كه «فترت» خود يك اصل پذيرفته‌شده شد و اينكه مثلا من ندانم ابراهيم يونسي پيش از رفتن، چندي هم در بيمارستان بستري بوده است. دو هفته‌اي است كه از خود مي‌پرسم «راستي يونسي چطور است؟» و مي‌گردم شماره تلفنش را پيدا كنم و پيدا نمي‌كنم. مي‌پرسم تلفن يونسي؟ اما كسي نمي‌شنود. شايد باز هم در خاموشي پرسيده‌ام، يعني مثل هميشه خيال كرده‌ام از اهل خانه مي‌پرسم! بله، از خودم پرسيده‌ام، جواب نگرفته‌ام و فرفره زمان بي‌اعتنا به همه چيز، از جمله بي‌اعتنا به دلتنگي‌هاي من، چرخيدن خودش را دارد و ذهن مرا هم در چرخ و پر خودش مي‌چرخاند و من باز هم در سپهر خيال خود رها مي‌شوم تا ديدار كنم دوستانم را در ذهن و آدمياني را كه دوست مي‌دارم؛ اين و آن اختران، از نيستان و از هستان... اين عادت ديرينه من است؛ انساني كه بيشتر در ذهن خود زيسته است و همچنان مي‌ز‌يَد، روز تا روز بيش و بيشتر؛ و به خود مي‌توانم بگويم كه يونسي ـ ابراهيم ـ درخششي يگانه داشت در اين ذهن؛ انساني كه بسيار دوستش مي‌داشتم و احترام بسيار برايش قايل بودم. بگذار ديگران درباره خدمات او به ادبيات، تاريخ ادبيات و كوشش مدام در شناساندن ادبيات جهان به ما ايرانيان سخن بگويند؛ و من گواهي بدهم كه ابراهيم يونسي انساني به كمال بود در سادگي، رفاقت و مهرباني. سيماي درخشان و نيرومند يونسي، اعتماد به نفس او، واقع‌بيني و طنز در گفتار با آن لهجه دوست‌داشتني‌اش وقتي خاطره‌اي را نقل مي‌كرد... نه! مويه نمي‌كنم؛ يونسي را عميقا دوست داشتم، چه بدان هنگام كه آثار ارزشمند او را مي‌خواندم، چه بدان هنگام كه مي‌ديدمش در آن زمانه سردتر در همنشيني با احمد محمود، آن انسان گرامي و نويسنده بي‌نظير؛ چه اندك باري كه هواي ديدارش را كرده بودم، چه آن هر روز نشستنش روي صندلي جلو در بيمارستاني كه احمد محمود در آن بستري بود، چه همين دم كه سوگوارش هستم و نه در چشم‌ها، كه در دل مي‌گريم و باز هم مثل هر بار كه انسان عزيزي را از دست مي‌دهم، خودگويه مي‌كنم كه آيا آسان‌تر نبود اين گذران عمر بي‌شناختن گوهرهايي كه با هر بار درگذشتن‌شان يك‌بار با ايشان مي‌ميرم و باز زنده مي‌شوم؟ البته بي‌درنگ پاسخ مي‌دهم نه! اگر زندگي علي‌الاصول ارج و اعتباري داشته باشد، در اين يك پاره عمر خداداد، آن ارجمندي را جز در آدميان خجسته نمي‌توانسته‌ام بيابم؛ و اينكه جُسته‌ام تا يافته‌ام ـ و ابراهيم يونسي يكي از آن يافته‌هاي من بوده است كه فقدان او تداعي مي‌كند بهترين‌هايي را كه يافته‌ام و از دست داده‌ام در اين سفر عمر پس
ـ فرض محال ـ اگر بار ديگر تكرار زندگي ميسر مي‌بود، باز هم مي‌گشتم و مي‌جستم و مي‌يافتم آدمياني را كه اگرچه اندك بودند، اما بسنده بودند ـ هم در خود و هم براي من كه همه عمر دربه‌در در طلب بوده‌ام.
خودم را نكوهش مي‌كنم؛ اما براي يونسي مويه نمي‌كنم؛ به او فخر مي‌كنم!

جهانی بنشسته در گوشه‌ای

 

 

عليرضا رييس دانايي / شرق


خبر تلخ و ناگوار بود، ابراهيم يونسي نويسنده و مترجم پرتلاش پس از ماه‌ها بيماري سخت ترك ما گفت و جهان خاكي وانهاد. ياد ديدار آخرين با او افتادم كه سخت رنجور بود اما دمي از انديشيدن به ادبيات غافل نبود. من يقين دارم كه هيچ نويسنده و هنرمندي را مرگ نتواند كه در ربود، زيرا او در ميان سطرسطر نوشته‌ها و آثارش زنده است. انتشارات نگاه اين افتخار را داشته كه تا امروز در عمري نزديك به چهار دهه بسياري از ترجمه‌هاي آن بزرگمرد از جمله بسياري از رمان‌هاي «چارلز ديكنز» و دو رمان اثرگذار و قابل‌تامل وي «گورستان غريبان» و «داداشيرين» را منتشر كرده است و در ماه‌هاي اخير نيز در تدارك تجديد چاپ بسياري از ترجمه‌هاي ايشان از جمله موسيقي و سكوت، سيري در نقد ادبيات روس، آشيان عقاب و خانه قانون زده بوديم. گورستان غريبان يكي از اثرگذارترين رمان‌هاي سه دهه گذشته ادبيات معاصر ايران است كه با روايت بخشي از زندگي و رنج مرداني اسطوره‌اي، گوشه‌اي از تاريخ اجتماعي سرزميني را ثبت مي‌كند. اين اثر و ترجمه‌هاي فوق‌الذكر آثاري به‌يادماندني در فرهنگ امروزين ما به شمار مي‌آيند.
زنده‌ياد ابراهيم يونسي شيرآهنكوه مرد دنياي ترجمه و نوشتن بود؛ انساني والا و بزرگ كه به‌راستي جهاني بود بنشسته در گوشه‌اي، دريغا شيرآهنكوه مردا كه او بود. وكلام آخر اينكه:
بسيار گل كز كف من برده است باد
اما من غمين گل‌هاي ياد كس پرپر نمي‌كنم
نه، من مرگ هيچ عزيزي را باور نمي‌كنم...