فريدون فرياد، شاعري كه در غربت درگذشت
شاعر امروز بايد دوباره به دنيا بيايد

فريدون فرياد، شاعر ايراني مقيم يونان و دوست صميمي يانيس ريتسوس در سن 62سالگي درگذشت. فريدون رحيمي با نام ادبي فريدون فرياد، متولد سال‌ 1328 خرمشهر بود در بين کتابخوان‌هاي ايراني به عنوان مترجم آثار يانيس ريتسوس شهرت داشت و از دوستان نزديک او هم بود. اين شاعر و مترجم، در دانشگاه ادبيات تطبيقي خوانده بود و براي ادامه تحصيل در رشته‌ادبيات يونان به اين كشور سفر كرد و از اين طريق با ريتسوس و آثارش آشنا شد. کتاب «آسمان بي‌گذرنامه» فريدون فرياد در سال ۱۹۹۱ در يونان منتشر شد و در سال ۱۹۹۵ موفق به دريافت جايزه انجمن اروپايي شد. فرياد شامگاه يك‌شنبه 16 بهمن در پي ابتلا به سرطان روده، در بيمارستاني در آتن از دنيا رفت. از جمله آثار منتشرشده‌ فريدون فرياد اين کتاب‌ها را مي‌توان نام برد: «تقويم تبعيد» (ترجمه‌ برگزيده‌ شعرهاي يانيس ريتسوس)، «زمان سنگي» (ترجمه‌ شعرهاي اولين دوره تبعيد ريتسوس)«آسمان بي‌گذرنامه»، «افسانه‌اي از بهشت» (ترجمه از ادبيات كهن فارسي به يوناني)، «نفس و داستان‌هاي ديگر» (ترجمه‌ برگزيده داستان‌هاي كوتاه آنتونيس ساماراكيس از يوناني) و «شعر امروز يونان». او همچنين آثار بسياري از شاعران کلاسيک فارسي‌زبان از جمله عطار، فردوسي و خواجوي کرماني را به زبان يوناني ترجمه کرده‌است. فرياد، تاکنون بارها در دانشگاه‌هاي يونان به تدريس زبان و ادبيات فارسي مشغول بوده‌است. او در نشريات يوناني مقالات متعددي درباره ايراني‌ها و يوناني‌ها نوشته‌است و از زندگي او يک فيلم براي تلويزيون يونان ساخته شده که بارها در اين کشور پخش شده‌است.يکي از کتاب شعرهاي فرياد با عنوان «خواب‌هايم پر از كبوتر و بادبادك است» که با موضوع جنگ تحميلي ايران و عراق سروده شده، در سال 1988 توسط يانيس ريتسوس به يوناني ترجمه شده است و بخش‌هايي از آن در مقطع ابتدايي يونان در كتاب‌هاي درسي اين كشور تدريس مي‌شود.گفت‌وگويي که در ادامه از او مي‌خوانيد، گفت‌وگويي است که سال 86 با خبرگزاري ايسنا و در تهران انجام شده است. بازخواني اين مصاحبه در زمان مرگ اين شاعر بين‌المللي ايران، به منظور بزرگداشت او انجام مي‌شود.فريدون فرياد معتقد است شعر پست مدرن نوعي اعتراض است: مدرن و پست‌مدرن و مقولاتي از اين دست، اين سبك‌ها و ژانرها، درواقع نوعي اعتراض است؛ يعني در هر دوره‌اي نوعي اعتراض مطرح است، كه نمود خود را در اين روبناي فرهنگي نشان مي‌دهد. او در ادامه متذكر شد: امروز در شعر ما اين اتفاق افتاده كه جوانان، مدرن، پست‌مدرن و فراپست‌مدرن را كه بر هيچ اساسي استوار نيست، دنبال مي‌كنند؛ در حالي‌كه جوانان ما بايد بدانند براي اينكه چيزي خلق كنند، بايد ريشه را بسازند و به ادبيات كلاسيك توجه داشته باشند. تا وقتي كسي زبان را نداند، نمي‌تواند الفبا را بداند و تا الفبا را نداند، نمي‌تواند حرف بزند؛ به‌هر حال هر چيز ريشه و اساسي دارد. فرياد معتقد بود: شعر نسل جوان امروز در بخش بدش شعري وردگونه است و در بخش خوبش زمزمه‌اي غم‌آلود و پرحرمان؛ بدون اينكه ساختاري داشته باشد.



شعر نيما اعتراض بود

او با اشاره به راهي كه نيما يوشيج در شعر فارسي گشود، متذكر شد: نيما راهي را نشان داد، كه اگر نگوييم راه نهايي بود؛ اما توانست راهي را در شعر ما بگشايد. او نيز شعر گذشته را مي‌شناخت و با آن آشنايي داشت. بعد از او كسان ديگري آمدند و شعرهاي ديگري پيشنهاد دادند كه برگرفته از شعر غرب بود؛ يعني ترجمه به آن‌ها ياد داد كه چگونه بايد شعر كهن فارسي را تغيير داد. اما اگر صادق باشيم، اينجا هم اعتراض مي‌بينيم، اعتراض به اينكه ما مدرن نيستيم، جامعه ما عقب‌مانده است، و اينجا كه هستيم، در شأن زندگي ما نيست. درواقع 86 سال قبل نيما اين اعتراض‌ها را شروع مي‌كند؛ اعتراض سياسي و اجتماعي به كهنه بودن زندگي و عقب‌ماندگي. او در ادامه يادآور شد: بعد از نيما، شاملو، سهراب سپهري و مهدي اخوان ثالث آن را پي مي‌گيرند. شعر آن‌ها نوعي پيشنهاد اعتراضي به شرايطي است كه قابل زيست نيست. به اعتقاد اين شاعر، اگر شرايط جامعه جور ديگري بود، جوان‌ها دنبال مدرنيسم و پست‌مدرنيسم نمي‌رفتند. شعر جوان امروز الزاما به راهي هم ختم نمي‌شود و نمي‌توان شاهد سبك جديدي در بيان امروز بود. فريدون فرياد در اين‌باره گفت: اين چرخ شكسته لنگان، درشكه جامعه ما را وادار مي‌كند كه با سرعت بيش‌تري حركت كند؛ شايد به اين دليل كه اين چرخ شكسته است، حركت به جلو سخت است، و براي كار اساسي لازم است با آرامش حركت كنيم.



پيكاسو براي پيكاسو شدن به نقاشي كلاسيك مسلط بود

شاعر «آسمان بي‌گذرنامه» سپس درباره شعر دهه 80 افزود: هر جهش و مكتبي مقطعي است و اين مقطعي بودن، حالت اعتراضي بودن هم هست و طبيعي است كه خود به خود از بين مي‌رود. براي اينكه خانه‌اي داشته باشي، بايد زيربنايش را ريخته باشي و بعد آجرهايش را بگذاري و بالا بروي. بعد از آن است كه احتياج به روكاري و پرداختن به تزئينات به‌وجود مي‌آيد. حال اگر بخواهيم درباره شعر اين دهه چيزي بگوييم، به نظرم، متأسفانه اين‌ها شوق اوليه‌شان را براي نوشتن شعر پرورش نداده‌اند. در باغي از سنت ما نمي‌توانيم به هيچ وجه از گذشته جدا شويم. تنها وقتي مي‌توان به شعر پيش‌رو رسيد كه به سنت، اشراف كامل داشته باشيم. پيكاسو براي پيكاسو شدن به‌خوبي مي‌توانست به سبك كلاسيك نقاشي كند؛ وگرنه نمي‌توانست دست به تغيير بزند. در شعر هم اين امر صادق است. نمي‌توان بدون آگاهي كامل كار كرد؛ غير از اين اگر باشد، به زبان خود توهين مي‌كنيم.



هر شاعري سبك و زبان خودش را دارد

اين شاعر ساكن يونان همچنين در ادامه به نظرياتي كه در دهه‌هاي گذشته در شعر ما مطرح شدند، پرداخت و يادآور شد: تجربه هر كس تجربه اوست و قابل تعميم نيست؛ يعني ما هر كدام تك‌موجوداتي هستيم، و مي‌دانيم در طبيعت ميلياردها موجود به وجود آمده كه شبيه كس ديگري نيست؛ اين تنوع كائنات را نشان مي‌دهد. درباره مكتب‌ها هم اين امر صادق است. هر شاعري سبك و زبان خودش را دارد. فرياد افزود:‌ در شعر ممكن است كساني از ديگران تقليد كنند، كه اين به جايي راه نمي‌برد. ممكن است همساني‌هايي ميان شاعران باشد؛ اما اصلا اين‌طور نيست كه در شعر، كسي شبيه ديگري باشد؛ به اين دليل در شعر، كسي جاي كسي را تنگ نمي‌كند. تجربه هر كس مال خودش است. اينكه تجربه‌اي تقسيم مي‌شود، كار منتقدان است. در عصر مشروطه شاعراني هستند و دوران انقلاب، شاعران خاص خود را دارد كه فضاي حاكم روي كارشان تأثير مي‌گذارد و آدم‌هايي را وادار مي‌كند آثاري را در آن فضا بيافرينند.



ترجمه شعر از زبان اول حياتي است

اين مترجم شعر در بخشي ديگر از گفت‌وگو با ايسنا به لزوم ترجمه شعر از زبان اصلي اشاره كرد و متذكر شد: لزوم اينكه مترجم از زبان مادري شاعر ترجمه كند، بسيار حياتي است؛ يعني نمي‌توان شعر را از زبان دوم و سوم ترجمه كرد؛ اما متأسفانه اكثر مترجمان در ايران اين كار را مي‌كنند، كه تنها شامل شعر هم نيست، و رمان و قصه هم هست؛ ولي رمان و قصه در ترجمه لطمه زيادي نمي‌بينند؛ زيرا خواننده جذب هيجانات داستان و رمان و موضوع مي‌شود و فراموش مي‌كند كه داستان داراي سبك و زبان است و نويسنده روي زبان كار كرده و طريقي را كه گفته، موضوع داستان در اين طريق امكان هستي مي‌يابد. فرياد همچنين يادآور شد: درباره شعر، ترجمه از زبان اصلي ضروري است. نمي‌توان شعر اليوت را ترجمه كرد؛ ولي آن را از زبان عربي يا يوناني انجام داد؛ حتما بايد ترجمه‌اش از زبان انگليسي باشد، يا ترجمه شعرهاي نرودا و لوركا ضرورتا بايد از اسپانيايي باشد. بنابراين يكي از شروط ترجمه - بخصوص ترجمه شعر - اين است كه مترجم زبان اصلي را بداند؛ اما اين شرط لازم اصلا كافي نيست. خيلي‌ها ممكن است زبان اصلي را بدانند؛ ولي شعر ندانند يا هارموني كلمات را با هم درك نكنند. تازه اگر مترجمي شعر بداند، اين شرط كافي مي‌شود؛ اما باز حق مطلب را ادا نمي‌كند.



ترجمه يك هنر است

مترجم شعرهاي يانيس ريتسوس از زبان يوناني متذكر شد: مسئله در ترجمه‌ شعر اين است كه مترجم خود شاعر باشد، تا بداند شاعر با كلمات زندگي كرده و چه رنجي برده است كه شعر بهنجاري خلق كند. مترجم وقتي مي‌تواند شعر را ترجمه كند كه اين چيزها را بشناسد. دانستن زبان اصلي، شناخت شعر و...، همه اين‌ها باز عرضي هستند و مي‌شود آن‌ها را درس داد؛ ولي به نظرم ترجمه يك هنر است. اگر اين هنر را نداني، مترجم بدي هستي. فرياد سپس متذكر شد: در كشور ما سال‌هاست كه ترجمه مي‌شود؛ زيرا ضرورت دارد كه ترجمه شود. فرهنگ ما بايد با فرهنگ‌هاي ديگر هم‌آغوشي داشته باشد، تا چيزي انساني به وجود آورد، و براي اهالي‌اي كه مي‌خواهند در اين خانه ساكن شوند، جايي راحت بيافريند.



بايد مترجم به ‌دنيا آمد

او بخش ديگر ترجمه را بخش هنري و استعداد ترجمه داشتن دانست و افزود: بخش ديگر ترجمه، بخش هنري آن است، ضمن اينكه يك مترجم بايد استعداد ترجمه داشته باشد، و اين استعداد ترجمه با مترجم به دنيا مي‌آيد. اين مي‌شود كه كسي مترجم زاده مي‌شود. همان‌طور كه ما شاعر و نويسنده به دنيا مي‌آييم، همان‌طور هم مترجم به دنيا مي‌آييم. بعضي آدم‌ها مي‌توانند چيزهايي را به وجه بهتري به ما بگويند و بعضي‌ها نمي‌توانند. مثلا بعضي‌ها مي‌توانند پيشكسوتي كنند يا تعبيركننده خواب باشند و اين هم نوعي برگرداندن است. فريدون فرياد با بيان اين مطلب كه ترجمه يك استعداد است، همچنين يادآور شد: مثلا درباره بازيگر، يك هنرپيشه نقشي را مي‌آفريند؛ نقشي را كه نويسنده نوشته، برمي‌گرداند يا به عبارت ديگر ترجمه مي‌كند. بازيگر بايد اين استعداد را داشته باشد تا آن را براي ما ترجمه كند. طبعا هنر و فن و استعداد، به تجربه هم احتياج دارد،‌ و اين‌ها دست به دست هم مي‌دهند و اثري خوب را به نمايش مي‌گذارند. او آشنايي مترجم با فرهنگ مبدأ را از ديگر اصول ترجمه يك اثر دانست و گفت: اگر مترجمي فرهنگ كشوري را كه از آن اثري ترجمه مي‌كند، نداند، در آن زندگي نكرده باشد و در آب‌هاي آن فرهنگ فرونرفته و غسل نكرده باشد، نمي‌تواند فضاي اثري را منتقل كند. اين مترجم در اين‌باره توضيح داد: در ترجمه «زمان سنگي» ريتسوس، آشنايي و زيستن در فرهنگ يونان، اين امكان را برايم فراهم ساخت كه بسياري از اصطلاحات و مكان‌ها و گياهان آنجا را بشناسم و اين امر در ترجمه كمك زيادي به من كرد. ضمن اينكه با آفريننده آثار كار كردم و با خود شاعر با تمام پيچيدگي‌ها و ظرايفش ارتباط داشتم. فهميده‌ام كه هر مترجمي بايد اين كار را انجام دهد و اگر خالق اثر در قيد حيات است، از او پرس‌وجو كند و تنها به برداشت‌هاي شخصي‌اش بسنده نكند.



چطور مولانا جهاني مي‌شود، ولي شاعر امروز نه؟!

اين شاعر در ادامه درباره جهاني شدن و تأثير ترجمه در اين كار، گفت: عوامل بسياري براي جهاني شدن وجود دارد. بعضي نويسندگان ما مانند صادق هدايت بدون اينكه خود نقش داشته باشند، جهاني شده‌اند. به نظرم وقتي اثري خوب است، قدرت جهاني شدن دارد. چطور مولانا مي‌تواند جهاني شود، ولي يك شاعر امروز نمي‌تواند؟! حتي شاملو نمي‌تواند جهاني شود يا نشده است؛ ‌اما خيام، فردوسي و سعدي جهاني مي‌شوند؛ زيرا اين‌ها قدرت دارند و از حد بومي بودن تجاوز مي‌كنند. آن‌ها تمام مناسبات انسان را به نمايش مي‌گذارند و از تمام خصوصيات انسان حرف مي‌زنند. چرا داستايوسكي اين‌همه به زبان‌هاي زياد ترجمه شده؛ آن هم در حالي‌كه زبان او يعني روسي زبان دوري است. ولي آثار داستايوسكي خواهان فراواني دارد و بزرگ‌ترين نويسنده دنياست؛ زيرا آثارش قوي هستند. ضمن اينكه بسياري از كشورها امروز آثاري را خلق مي‌كنند كه جهاني نمي‌شوند؛ هرچند كلاسيك‌هاي‌شان جهاني شده‌اند. فرياد يكي ديگر از دلايل جهاني نشدن آثار ما را، زبان فارسي دانست و افزود: تلاشي در زمينه گسترش زبان فارسي نشده است و هر تلاشي هم شده، از طريق آفرينندگان آثار بوده است. از ديگر مسائل، اين است كه كتاب داراي جرياناتي است كه بايد طي كند. ناشر بايد آن را تبليغ، ترجمه و چاپ كند، تا خواستار داشته باشد. او در ادامه عنوان كرد: از منظر ديگر، ما به‌ذات جهاني هستيم. كشوري از جهانيم و بخشي از جهان؛ ولي چرا آثار ما در حد آثار ديگران شهرت و معروفيت ندارد، به عوامل زيادي بستگي دارد. ما كشوري هستيم كه از كشورهاي ديگر جداييم. او در عين حال اعتقاد داشت: فرهنگ و زبان ما از غني‌ترين فرهنگ‌هاي دنياست و ما به‌نوعي مادر فرهنگ‌ها هستيم، و اين چيزي نيست كه باعث احساس كمبود و كمي ما باشد.



شعر هركس را بايد با شعر خودش سنجيد

اين شاعر و مترجم سپس درباره وضعيت نقد ادبي در ايران گفت: ما در اين مقوله مثل ساير مقولات دچار فقدان هستيم. ما نقد اصولي نداريم و هيچ‌وقت هم نداشته‌ايم. كساني هم كه سرشناس شدند، بعدها خاموش شدند. بر اساس تصورات خود و با خوانده‌هاي خود، با معيارهايي كه از ساير آثار گرفته بودند، چيزهايي را به اسم نقد ادبي انجام دادند. او ضرورت نقد ادبي را بسيار حياتي دانست و يادآور شد: نقد ادبي بسيار حياتي است؛ ولي مثل خيلي چيزها كه نداريم، اين را هم نداريم. منتقد هر كار آفريننده آن اثر است و هر كس كه اثري را خلق مي‌كند، اگر ناقد قوي‌اي باشد، خود، ناقد كارش است. مثلا براي نقد شعر، بايد شاعر باشي و اين حرفه را بداني و بعد نقد كني. نقد يك اثر با معيارهاي خارجي صورت نمي‌گيرد؛ با معيارهاي خود اثر صورت مي‌گيرد. مثلا شعر مرا بايد با شعر خودم سنجيد؛ نه با شعر نيما؛ پس هر اثري معيارهاي سنجش خود را مي‌طلبد. او در ادامه افزود: شعرهاي فريدون مشيري را بايد با شعرهاي خودش سنجيد؛ نه با شعرهاي فروغ فرخزاد و يا درباره يدالله رويايي بايد ديد كه آيا شعرهايش با معيارهايي كه خودش پيشنهاد مي‌دهد، منطبق است؟ آنجا كه منطبق است، بسيار خوب است؛ ولي بعضي شعرهايش هم ناموفق است. به گفته فرياد، همه نقدهايي كه تا امروز شده، بر اساس سليقه فردي بوده، كه به پيشرفت ادبيات ما كمكي نكرده است. اگر به نقدهايي كه از دهه 40 تا امروز شده، نگاه كنيم، مي‌بينيم كه چيزي به جلو نرفته و ما از دهه 40 به بعد اثر خوبي نداشته‌ايم. همين نكته كه چقدر آثار ما قابليت ترجمه دارند يا قابليت جهاني شدن، خود نشان از اين امر دارد.



كدام شعر است و كدام نيست؟!

او همچنين درباره آينده شعر معاصر معتقد بود: جريان شعر هيچ‌گاه قطع نمي‌شود و نخواهد شد؛ زيرا جريان زبان و زندگي هيچ‌وقت قطع نمي‌شود. اما دليل ندارد چون ما امروز، فردوسي، حافظ و سعدي نداريم، شاعران خوب ديگري نداشته باشيم. به هرحال پيشگويي آينده شعر دشوار است، چگونگي اينكه شاعري درك كند نياز شاعرانه زمان چيست، مهم است، و اينكه اشراف داشته باشد در مرحله‌اي به سر مي‌بريم كه بازي‌هاي زباني تمام شده و نمايش‌نامه‌اي نداريم كه بازي كنيم. اين شاعر در ادامه گفت: شعر كلاسيك داراي شكل و قواعدي بود كه اگر كسي مي‌خواست شعري بگويد، بايد در قالبي از پيش ساخته‌شده، شعر مي‌گفت و اين امر خوبي‌اش بيشتر از بدي‌اش بود؛ زيرا سراينده را وادار مي‌كرد اثرش شكل شعر را داشته باشد و ما مي‌فهميديم كه او شاعر است؛ اما قضيه شعر آزاد اين است كه كسي شاعر را كنترل نمي‌كند كه كدام اثر شعر است و كدام شعر نيست. معلوم نيست چه چيزي اين را كنترل مي‌كند و چه معياري هست كه بگويي شعر فلاني شعر است.



شاعر بايد معيار تازه‌اي براي شعر به‌وجود آورد

فريدون فرياد معتقد بود: شاعراني مثل نيما، سهراب و اخوان كار خود را به بهترين نحو كردند و تمام شدند و رفتند. امروز شاعر بايد دوباره به دنيا بيايد و اگر شاعر باشد، بايد معيار تازه‌اي براي شعر به وجود آورد. البته اين حرف من با حرف قبلي‌ام كه گفتم شاعر بايد بر اساس ريشه‌هايش حركت كند، تناقض ندارد. او همچنين متذكر شد: امروز در دنيا هم شعر كمتر خوانده مي‌شود؛ زيرا مسائل آشكار و در معرض آفتاب‌اند و چه شعري مي‌تواند پاسخگوي اين‌ها باشد؛ در نتيجه امروز براي جلب و جذب خواننده به نيروي بيشتري احتياج داريم.