بر سطرهای خیابان

1

وانت تر و تمیزی بود با راننده ای که مهر زمان، چین و چروک های عمیقی را بر پیشانی و گونه های زخمی اش نقش زده بود...

پیاده که می شدم در خلوت "شهرک یاس" و خود رو راه افتاد زیر دانه های شفاف و پاک برف، دیدم بر درِ پشتی آن نوشته شده:

ببخشید پشتم به شماست...

2

بابا خیلی پول بود؟

پدر جوابی نداد و کودک دوباره عروسک را در آغوش کشید، گرم.

مادر که آن سو تر بغل در تاکسی نشسته بود، هق هق می کرد.

با با حالا می لیم خونه خاله؟

پدر دستی به موهای دخترک کشید.

بیرون باران بود و تنه های لخت درخت ها و مادر که هنوز می گریست..

3

مردی خندان در ایستگاه "انقلاب" از یک یک روندگان- زنِ نگران/ مرد بی قرار/ کودک دانا/ پیرمردی جوان/ گدایی با انبانی اشرفی بر دوش/ فیلسوفی رأی فروش/ روسپی سیاسی/ فقیهی مرتد/ گرسنه ای با جیب هایی پر از سیب های سرخ، سبز/ سیری حریص/ درمانده ای جویا/ جوینده ای تنها/ بیماری نشانی دوست در دست/ عاقلی  ورشکسته به تقصیر/ استادی سفارشی/ رفتگری روزنامه نویس/ قیچی فروشی مدعی العموم واژه ها/ قاتلی آراسته با ردایی پر تلالو...

/تو/ من / ما می پرسید:

کیسه ی باورهای ام را

سارقانی مسلح در سر آن گردنه دزدیده اند

ندیده ایدشان

شمایان

برادران

خواهران

هم شهریان؟

ه. ح. تهران