خوانشسرا، روزنامه ای هر روز در چند شماره/2
یاد آن گل سرخ گرامی باد
از دفاعیات گلسرخی در دادگاه :
"در ایران انسان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه میکنند. چنانکه گفتم من از خلقم جدا نیستم، ولی نمونه صادق آن هستم. این نوع برخورد با یک جوان، کسی که اندیشه میکند، یادآور انکیزیسیون و تفتیش عقاید قرون وسطایی است. یک سازمان عریض و طویل تحت عنوان فرهنگ و هنر وجود دارد که تنها یک بخش آن فعال است، و آن بخش سانسور است که به نام اداره نگارش خوانده میشود. هر کتابی قبل از انتشار به سانسور سپرده میشود. در حالی که در هیچ کجای دنیا چنین رسمی نیست، و بدین گونهاست که فرهنگ مومیایی شده که برخاسته از روابط تولیدی بورژوا کمپرادور در ایران است، در جامعه مستقر گردیدهاست و کتاب و اندیشه مترقی و پویا را با سانسور شدید خود خفه میکند. ولی آیا با تمام این اعمالی که صورت میگیرد، با تمام خفقان، میتوان جلوی اندیشه را گرفت؟
...
نمونه سروده ها:
هیمه
نه آن که فکر کنی سرد است
که من
در تهاجم کولاک
یکجا تمام هیمههای جهان را
انبار کردهام
در پشت خانهام
و در تفکر یک باغ آتشم
به تنهایی
من هیمهام
برادر خوبم!
بشکن مرا
برای اجاق سرد اتاقت
آتشم بزن...
من هیمهام
برادر خوبم!
رهروان
تا بهار له شده
به زیر گامها
راه نیست.
این خجسته است:
رهروان میان خود
بهار بارور
بنا کنند.
این بشارت شریف ماست:
سبز میشویم
بر دخیل حسرت کسان
بر در و سلاح و راه
سبز میشویم
در سپیده
وعدهگاه اجتماع دستها. /خسرو گلسرخی
خسرو گلسرخی (زادهٔ ۲ بهمن ۱۳۲۲ - درگذشتهٔ ۲۹ بهمن ۱۳۵۲) شاعر و نویسندهٔ مارکسیست ایرانی بود. او به همراه عدهای دیگر از همفکران همنسل خویش که برخی از آنان از سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (سازمانی معتقد به جنگ مسلحانه با حکومت محمدرضا پهلوی شاه وقت ایران)، پشتیبانی میکردند، هرچند ارتباط مستقیمی با این سازمان نداشتند[نیازمند منبع]، به اتهام توطئه برای آسیب رساندن به اعضای خانواده سلطنتی، در سال ۱۳۵۱ دستگیر شدند. گلسرخی و چند تن از متهمان، از جمله کرامتالله دانشیان، اتهامات را در دادگاه نظامی نپذیرفتند[نیازمند منبع] و از این واقعیت که جریان محاکمه این دادگاه معروف از تلویزیون سراسری پخش میشد، استفاده کرده و با تقبیح حکومت وقت، از آرمانهای اعتقادی خود مانند انقلاب و مارکسیسم دفاع کردند. گلسرخی ۳۰ ساله و دانشیان با رد طلب بخشش از شاه، در سال ۱۳۵۲ اعدام شدند. نحوه دفاعیات و نهایتاً اعدام گلسرخی، شهرت بسیاری در سطح جامعه برای او به ارمغان آورد.[۱][۲][۳]
گرچه در زمان خود او اشعارش بهصورت کتاب چاپ نشدند، پس از مرگ گلسرخی چندین کتاب مختلف در بزرگداشت او و ازجمله مجموعه اشعارش به چاپ رسیدند.
خسرو گلسرخی در روز دوم بهمن ۱۳۲۲ در شهر رشت زاده شد. پدرش قدیر گلسرخی و مادرش شمسالشریعه وحیدخورگامی، هردو از روشنفکران و آزادیخواهان گیلان بودند. هنگامی که خسرو هنوز بیش از ۵ سال نداشت، قدیر درگذشت و بهناچار همسر جوانش به همراه خسرو و برادر دوسالهاش، فرهاد گلسرخی، به خانهٔ پدرش، محمد وحید خورگامی در قم، پناه برد. پدربزرگ خسرو، محمد وحید خورگامی، از یاران میرزا کوچکخان جنگلی در جنبش جنگل بود و درکنار کوچکخان در برابر نیروهای دٌشگانهٔ انگلیس جنگیدهبود، و این از سرودههایش بهآشکار میتراود؛ بهویژه آنهایی که به نام مستعار «جنگلیها» و «دامون» سروده شدهاند [۴].
خسرو، آموزش ابتدایی را در دبستان حکیم سنایی و آموزش متوسطه را در دبیرستان حکیم نظامی بهپایان رساند. هنوز بیش از نوزده سال نداشت که پدربزرگش نیز درگذشت. اینک بار گرداندن چرخ روزگار در خانواده به دوشش افتاد. و چنین بود که او به همراه برادرش فرهاد، راهی تهران شد. دو نوجوان در محلهٔ امینحضور خانهای کوچک یافتند. خسرو بهناچار کاری پیدا کرد که همهٔ روز او را دربرمیگرفت. بااینهمه، او شبها را به آموختن زبانهای فرانسه و انگلیسی و پژوهشهای فرهنگی میگذراند. نوشتهها و سرودهها و بررسیهایش را با خامه-نامهایی مانند «دامون»، «خ. گ.»، «بابک رستگار»، «افشین راد»، و «خسرو کاتوزیان» بهچاپ میرساند.
در سال ۱۳۴۷، هنگامی که سردبیری بخش هنری روزنامهٔ کیهان را داشت، با عاطفه گرگین، شاعر، نویسنده و پژوهشگر، پیوند زناشویی بست. در سال ۱۳۵۰، نوشتهای از او در ماهنامهٔ نگین با سرنبشتهٔ «گرفتاری شعر در شبهجزیرهٔ روشنفکران» بهچاپ رسید که بسیار گفتگوبرانگیز بود. گلسرخی در این نوشته شاعران آن روزگار را سرزنش میکرد که:
شاعر که ناخواسته و نادانسته زیر نفوذ سیاست هنری روزگارش قرار گرفتهاست... او از کلمات و شرایط عینی زندگی میترسد. شاعر در مقام تولیدکنندهای تکیه زده که منطبق شدن کالایش با ضوابط جاری حتمی مینماید. آیا شعر نمیتواند دهانبهدهان جریان و هستی گیرد و گردن نهادن به ایجاد آن گونه کالا ضرورت دارد؟... شاعر جا خالی کردهاست. او گوشهنشین، حاشیهپرداز و منزوی شده، به متلاشی کردن نقش تاریخی شاعر و حقیقت شعر نشستهاست... شاعر چون در کوران واقعیات نیست، چون در زندگی روزمره در میان مردم دیده نمیشود، شعر او نه رنگی از مردم دارد و نه رنگی از زندگی.[۵] "
در مردادماه همان سال، بخش نخست نوشتهٔ دیگری از او با عنوان «سیاستِ هنر، سیاستِ شعر» در نگین به چاپ رسید. او در این نبشته گروهی از شاعران از فرنگ برگشتهٔ آن دوران را سوداگران هنر و عروسکهای کوکی خواند و نبشت
«ما شاهدیم که این ٌعروسکان کوکی ٌ معصوم! مشتی کلمات قصار از قلب پر عفونت سیاست هنر سوداگرانه حفظ کردهاند و هر جا که فرصتی دست میدهد، همانها را تکرار میکنند: ُهنر مردم یعنی حرف مفت، حالا هنگام آن ست که در بند معماری شعر باشیم[۶]»
بخش دو دیگر این نبشته در شهریور ماه در نگین چاپ شد. این مقاله سپس در کتابچهای از سوی انتشارات (کتاب نمونه) به مدیریت بیژن اسدی پور چاپ شد.[۷] ورا که سپس ساواک از دنبالهٔ چاپ آن در نگین پیش گیری نمود. از دیگر نبشتههای مهم خسرو در نگین، میباید همچنین از نبشتهٔ او در یادبود پنجمین سالگرد مرگ فروغ نام برد او در این باره نوشت:
«او زیبایی را در بافت خشن زندگی جستجو میکرد. شعر فروغ، شعرهای اجتماعی او، شاید مردمی ترین شعر روزگار ما باشد[۸]»
دو مجموعه به نامهای ”دستی میان دشنه و دل” و ” من در کجای جهان ایستاده ام” را کاوه گوهرین پس از کشته شدن او منتشر کرده ست. دوران زندگی خسرو با عاطفه چهار سال بود و بهرهٔ این همزیستی فرزند پسری ست به نام دامون. عاطفه گرگین اندکی پس از دستگیری گلسرخی در دادگاه ارتشی به چهار سال زندان کیفر شد و سرپرستی دامون بر دوش فرهاد، برادرش نهاده شد.
در نیمه نخست دهه ۱۳۵۰، جنبش چریکی در ایران پا به عرصه وجود نهاد و اعضای گروههای چریکی به مبارزه مسلحانه با حکومت شاه معتقد بودند. از جمله سازمان چریکهای فدایی خلق که توانسته بود، نظر بسیاری از روشنفکران انقلابی و تندرو را به خود جلب کند. شاید مشهورترین هستهای که برخی از اعضای آن به فداییان گرایش داشتند، اما ارتباط مستقیم و آشکاری با آنان نداشتند، گروهی از روشنفکران بودند که با دو چهره مرکزی خود، گلسرخی و کرامت دانشیان، شناخته میشدند. این گروه ۱۲ تن بودند که همگی به اتهام توطئه برای آسیب رساندن به خانواده سلطنتی در سال ۱۳۵۱، بازداشت شدند. این افراد پیش از محاکمه، با یکدیگر در تماس نبوده و یکدیگر را نمیشناختند.[۹] اینطور به نظر میرسد که محاکمه اینان، تلاشی از جانب ساواک بود تا خطر مخالفان حکومت را بزرگ جلوه داده و با اینگونه تبلیغات به یک جنگ روانی موفقیت آمیز، علیه جنبش چریکی دست بزند. از اینرو محاکمه این افراد در یک دادگاه نظامی در اواخر سال ۱۳۵۲، برگزار شد که از تلویزیون ملی اجازه پخش داشت اما به یک جنجال تبدیل شد. تعدادی از اعضای گروه به اتهامات خود که مدارک ناچیزی در خصوص صحت آن وجود داشت، اعتراف کرده و از شاه طلب بخشش کردند. اما ۵ تن شامل گلسرخی، دانشیان، طیفور بطحایی، عباسعلی سماکار و محمدرضا علامهزاده، حتی پس از شکنجه شدید، حاضر به اعتراف نشدند. به نظر میرسید که گلسرخی ساواک را فریب داده باشد. گلسرخی و دانشیان از این واقعیت که جریان دادگاه از تلویزیون پخش میشد استفاده کرده و به جای اعتراف به اتهام مورد نظر، رژیم را تقبیح و محاکمه کرده و از عقاید خود مبنی بر مارکسیسم و انقلاب دفاع نمودند. آنها حاضر به طلب بخشش از شاه نشدند و بیدرنگ اعدام گشتند. سه نفر دیگر نیز به حبس ابد و بقیه متهمان به زندانهای کوتاه مدت محکوم شدند.[۳][۱۰] جسارت گلسرخی در دفاع از خویش و نهایتاً اعدام او، ستایش و محبوبیت بسیاری در سطح جامعه برایش، حتی در بین افرادی که خط فکری سیاسی او را نمیپسندیدند، به ارمغان آورد.[۳]
او و دانشیان در قطعه ۳۳ بهشت زهرا به خاک سپرده شدند که محل دفن بسیاری از کسانی است که در مبارزه با حکومت پهلوی جان باختهاند.
در سالهای پس از اعدام گلسرخی، شاعران از اینکه اشعارشان را به کلماتی چون «گل» تقدیم کنند، توسط ماموران سانسور حکومت شاه، منع شدند و استفاده از کلماتی چون «گل سرخ»، «شقایق»، «حصار» و یا «دیوار» یا هر واژه دیگری که میتوانست به گلسرخی اشاره داشته باشد و یا دلالت بر «مقاومت» باشد، در آثار نوشتاری ممنوع شد.[۳][۲]
به گزارش پارسینه، ماجرای بازداشت، برگزاری دادگاه جنجالی و اعدام خسرو گلسرخی یکی از فرازهای قابل توجه تاریخ پهلوی دوم است، گلسرخی و کرامت دانشیان به اتهام تلاش برای ربودن ولیعهد و خانواده سلطنتی اعدام شدند و تبدیل به اسطورههای کاریزماتیک جریان چپ شدند، اما بازخوانی تاریخ نشان میدهد گلسرخی، در حقیقت هیچ ارتباطی با گروه ترور شاه نداشت و ضعف و همکاری یکی از اعضای گروه با ساواک و البته یکدندگی و روحیات خاص گلسرخی، باعث اعدام وی شد.
ماجرا از این قرار بود که در سال ۱۳۵۰، «خسرو گلسرخی» به همراه «عاطفهٔ گرگین» (همسرش) و «شکوهمیرزادگی» (یا شکوه فرهنگ) که هر سه برای روزنامهٔ یومیه «کیهان» کار میکردند، بهمراه چند نفر دیگر، محفلی را شکل داده و سعی میکنند تا «محمد رضا پهلوی» را ترور کنند. «شکوه میرزادگی» از طریق روابط خاصی که با خلبان مخصوص شاه داشته، در جریان رفت و آمدها و محلهای که شاه در آنها اقامت میکرده، قرار میگیرد و اطلاعات جمع آوری شدهاش را در اختیار گروه قرار میدهد. طرحهای ابتدایی متفاوتی ریخته میشود، ولی از آنجایی که هیچ یک از آنها عملی نبودند، مساله ترور شاه منتفی میشود.
گروه گلسرخی به فکر شکل دادن یک گروه مطالعاتی مارکسیستی میافتند، البته این بار بدون حضور «شکوه میرزادگی». اعضای این گروه یعنی «خسرو گلسرخی»، «عاطفه گرگین» و «منوچهر مقدم سلیمی» همگی در همان ابتدای شکلگیری گروه، در بهار ۱۳۵۲، دستگیر میشوند.