خوانشسرا، روزنامه ای هر روز در چند شماره/2
هشدار!
|
هشدار!
شادگان دیگر شاد نیست!
محمد درویش Darvish100 @ gmail.com / شرق
نزديك به دو دهه از روزي كه بزرگترين تالاب بينالمللي ايران به سياهه تالابهاي در معرض خطر يا مونترو پيوست، ميگذرد. اصولا سياهه مونترو ايجاد شد تا دولتها متوجه باشند كه اگر به موقع نجنبند و اقدامي موثر انجام ندهند، نهتنها ممكن است يكي از تالابهاي ثبتشده در كنوانسيون جهاني رامسر را از دست دهند، بلكه بر سندي مهر تاييد ميزنند كه ترجمان ساده آن چنين است: ما بضاعت و لياقت داشتن تالابي در اندازههاي جهاني را نداريم! با اين وجود و شوربختانه بايد اعتراف كنيم كه مديران حاكم بر ساختمان پرديسان در طول همه اين سالها از چنين تهديدهايي كمتر كمر خم كردهاند. يادمان باشد كه داريم از تالابي سخن ميگوييم كه به تنهايي بيش از يك سوم از كل وسعت تالابهاي جهاني ثبت شده ما را در كنوانسيون رامسر دربرگرفته است؛ تالابي كه با حدود 538 هزار هكتار وسعت، آشيان بيش از 30درصد از پرندگان ايران (154 گونه)، 25درصد از پستانداران ايران (40 گونه) و 45درصد از ماهيان ايران (36 گونه ماهي مردابي به علاوه 45 گونه ماهي دريايي) را به خود اختصاص داده است آن هم تالابي كه وسعتش به سه دهم درصد از خاك وطن هم نميرسد. افزون بر آن، 17 جامعه اصلي گياهي متشكل از 110 گونه گياهي (5/1درصد از كل گياهان موجود در كشور)، سه گونه دوزيست، 9 گونه خزنده و چهار گونه ميگو در اين زيستگاه ناهمتا حضور دارند كه اينك شوربختانه بايد بپذيريم: مرگ در كمترين فاصله با ايشان كمين كرده است. و نگرانكنندهتر آنكه اگر مرگ سرانجام طعمه خود را در كام كشد، دستكم معيشت يكصدهزار نفر از بومنشينان ساكن در قلب و اطراف اين تالاب هم به مخاطره جدي ميافتد، چرا كه آنها ديگر هيچ گزينه جايگزيني براي جبران اين هدررفت معيشتيشان ندارند. پرسش اين است كه ما در طول دو دهه اخير براي نجات شادگان چه كردهايم؟ آيا توانستهايم نشت دايمي نفت از لولههاي فرسوده منطقه را متوقف كنيم (آن هم در شرايطي كه ميدانيم هر ليتر نفت ميتواند يك ميليون ليتر آب سالم را آلوده كند)؟ آيا توانستهايم، حقآبه تالاب را محفوظ بداريم؟ آيا با شكار بدون مجوز قاطعانه برخورد كردهايم؟ آيا از ورود پسابهاي آلوده كشت و صنعت نيشكر، صنايع فولاد، پالايشگاه و... جلوگيري كردهايم؟ آيا سكونتگاههاي داخل تالاب را به خارج از آن انتقال دادهايم؟ آيا زيرساختهاي ضروري براي رونق بومگردي را در منطقه فراهم آوردهايم؟ آيا اجازه فعاليت و رشد به تشكلهاي مردمنهاد حامي محيطزيست در منطقه دادهايم؟ آيا فكري به حال تجمع و استقرار بيش از 30 واحد پتروشيمي و آلودگي شديد آب، خاك و هواي آنها در جنوب تالاب كردهايم؟ آيا...
فكر ميكنيد لازم است تا پاسخ اين پرسشها را مرور كنيم؟! آيا لازم است برايتان بگويم حدود 30درصد از آب ورودي به تالاب كاهش يافته و كيفيت 70درصد باقيمانده آن هم چنان افت كرده كه ديگر به دشواري بتوان در آن هيچ موجود زندهاي يافت. نگارنده خود سال گذشته در دو نوبت و چند ساعت محدوده بزرگي از تالاب را با قايق پيمايش كرد و دريغ از مشاهده هيچ آبزياي كه هنوز در آب بلغزد و نويد زندگي دهد. در همين حال، مطالعات بخش شيرين تالاب شادگان توسط پژوهشكده آبزيپروري جنوب در سالهاي 74، 87 و 89 كاهش چشمگير شاخصهاي كمي و كيفي اين تالاب و بحراني بودن وضعيت آن را ثابت ميكند به نحوي كه گزارش شده ميزان توليد اوليه در شادگان به نسبت سالهاي قبل حدود 5/4برابر كاهش يافته است. تاسفآورتر آنكه خبر ميرسد با احداث پالايشگاه اميديه، سهميه آب شادگان باز هم به ميزان ششميليونو 583 هزار متر مكعب در سال كاهشي دوباره خواهد يافت تا همگان به احترام عزم سازمان حفاظت محيطزيست در پاسداري شايسته از توانمنديهاي بومشناختي سرزمين مادريمان از جا برخاسته و يك كف مرتب بزنند! نزنند؟ بگذريم... ظاهرا شادگان ديگر هرگز شاد نخواهد شد و ما همچنان ركورددار ماندن تالابهامان در سياهه مونترو ميمانيم! و شگفتآورتر آنكه حال همه ما همچنان خوب است! نيست؟