نازنین!

اهواز شوریده های خوشمزه ای دارد . نانش گرما و سایه هایش خیس، شور...

خوزستان کُنار دارد و نخل... وای از این مزه ی مخلوط خرمای گنتهار و ارده ی شوشتری!

...

و اما شاعران شوریده سر صمیمی دارد مانند صادق کریمی و علی یاری و پروانه عزیزی فرد... و...

...

شماری از سروده های دزدان با چراغ  که اسم و رسمی در کرده اند و خود را God Father  تمام تئوری های آمده و نیامده ی شعر و شاعری می دانند، فایبرگلاسی هستند، مصنوع و مسموم. احساس می کنی آن ها زبان کاسبکارانه دارند. "شعرها"ی اشان بحر طویل کلمات ذبح شده ای هستند در پی نان و نام... مثل آن لات راسته ی شعر اهواز که هر صبح دستش دراز است به پیشگاه خلیفه های گداپرور که خواب نما شده ام  و یا مترسک های مرید پرور اصحاب قدرت... و یا آن صالحان طریقت دروغ که با نمایش چاه های گزاره های گند، طفلان نوپای آمده را با اشاره به کورسوی ستاره ای دور، ازاله ی بکارت می کنند...

داشتم می گفتم. اهواز مادران دستفروش با غیرتی دارد در راستای نادری، بازار عامری و کیان با عطر ریحان انگشتان زیبای حنا بسته اشان...پاک...

اهواز... بگذار بگذریم...

اما حیف ام می آید ترا با این خوراکی های دلچسب روح سهیم نکنم:

گزینه وار تکه هایی از تک بیت های نوی علی عزیزم را می آورم ، همراه مونولوگ درونش از زبان ملوانی در به در . اضافه بر شعر تکان دهنده ی صادق جانم و پهلویات گیرا و پر چاشنی پروانه... بر گرفته از وب لاگ های اشان:

چون اهواز/ که از شش جهت به خیابان نادری سرازیر است... دنیای دیگری است/ از چشم بلم‌ران و سنبوسه‌فروش جنوبی(ص43 دویدن در لانگ ‌شات )

خیابان نادری / به طرز وحشتناکی عیالوار است   (ص45 دویدن در لانگ ‌شات )

دویدن در لانگ ‌شات/ علی یاری،تهران: نشر آهنگ دیگر ،  1389

حکایت ملوان بین‌­النهرینی

ملوان يك كشتي بودم

در دوردست ها

دست­ درازي می كردم به دوردست ها

سرك مي كشيدم

به دوردست ها

به بندرگاه ها و باراندازها

از سر و كول جاشوان بالا مي رفتم        پايين

 

ملواني بودم

پهلو به پهلوي كوسه اي

در خواب مرواريدها غوطه مي خوردم

سفر مي كردم

به خليج هاي در خودم

 

ملوان یک کشتی هستم

یک دستم را داده ام به دزدان دریایی

دست دیگرم

بادبان را به باد می دهد

این بار

نه سفر می کنم به هندوستان

عود و ادویه بیاورم

نه ابریشمی می برم به زنگبار

می خواهم سراغ ناخدا عبدو را بگیرم

که به دریا زد

بلد جزیره های جنوب شد.

و این هم شعر صادق:

 

WikiLeaks

------------

صوراسرافیل است درحیات خلوت اختلاس

ویکی لیکس !اینجانبود

ویکی لیکس !مهرِهزار چشم و گوش

ویکی لیکس !آنتی تز کارتل های دلار، دربن بست کاپیتال

ویکی لیکس !  خوک های کنعان ،دُم خروس ِارضِ موعودند

ویکی لیکس ! کجاست فرعون مومیاییِ "کمپ دیوید"!؟

یک حلقه از لاله ی گوشش نبود

ویکی لیکس !صدای شکستنِ پشت پرده های لوکس

ویکی لیکس ! بگو از دندان طلا ، شکل دکمه استارت ، تلویزیون " بِلِر"

به وقت  کمبریج  -  سال 57

ویکی لیکس !بگو سرهنگ کجاست

قزاقِ قبیله های  قذاف

جای ریش سفید "عُمرمختار"، خالی ست

ویکی لیکس !شیر  درقفس نبود

زرافه ها باگردنهای دراز،  باراُشتران شام اند

قسم به مسجدالنبی! ورود مُحتَلِم حرام است

غسل جنابت ازدروغ بگیر

که خدمت ، بدون منت است

غرورملی من  اما ، نفتِ روی سفره بود

با بنی آدمی کنارسعدی سازمان ملل

قسم به ساکنان سرد  ، وقتی خدارا باسوزمیخوانند

قسم به سیلی های سرخ، وقتی طواف آتش میکنند

قسم به سیاهان  گرسنه  ، وقتی دنده هایشان پیداست

که زمین ، ازآنِ شماست

و این  وعده ای حتمی ست

--------------------

صادق کریمی /25مهرماه 1390/ اهواز

 

و اما پیله های الماس و امید دوبیتی های پروانه عزیزی فرد:

 

نباشی تو بهاری نیست در کار

شکوه سبزه زاری نیست در کار

کنار رود کارون هم که باشم

بدون تو قراری نیست در کار

 

دل دریایی ام درگیر درد است

ببین زن بودنم با من چه کرده ست

تمام سهمم از آغوش کارون

فقط یک ساحل تاریک و سرد است

 

خدای هرچه زیبایی ست چشمت

تماشایی تماشایی ست چشمت

چرا از گم شدن باید بترسم

پر از فانوس دریایی ست چشمت

 

دو تا چشمت جهانی راز دارد

نگاهت آتشین، اعجاز دارد

تو مثل رود کارونی که بی شک

شبیهت را فقط اهواز دارد

 

 

عجب خونی به رگ های تو جاری ست

غرورت بیشتر از  "آسماری" * ست

تو با این صورت و این چشم گیرا

یقین دارم که ایلت بختیاری ست

 

فقط اندوه و رنج و دردی ای عشق!

شب تاریک و سوت و سردی ای عشق!

مرا آتش زدی با چشم هایت

چه کاری بود با من کردی ای عشق؟

 

صدای باد و هوهویش نیامد

کسی یک لحظه پهلویش نیامد

لباسش را کلاغان پاره کردند

مترسک خم به ابرویش نیامد

مجموعه دوبیتی  «بی تو باران»، پروانه عزیزی فرد