حکایتی از مملکت محروسه

آیا زن‌ها در موفقيت و پيشرفت شوهرانشان نقش بسزايي دارند؟



مرحوم مغفور ساعد مراغه‌اي از نخست وزيران دوران پهلوي نقل کرده:

زماني که نايب کنسول شدم، با خوشحالي پيش زنم آمدم و اين خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم.
اما وي با بي‌اعتنايي تمام سري جنباند و گفت: "خاک بر سرت کنند؛ فلاني کنسول است؛ تو نايب کنسولي؟!"

گذشت و چندي بعد کنسول شديم و رفتيم پيش خانم، آن هم با قيافه‌ايي حق به جانب.
باز خانم ما را تحويل نگرفت و گفت: "خاک بر سرت کنند؛ فلاني معاون وزارت امور خارجه است و تو کنسولي؟!"

شديم معاون وزارت امور خارجه که بانوی زیبای من باز گفت: "خاک بر سرت؛ فلاني وزير امور خارجه است و تو ...؟!"

شديم وزير امور خارجه و گفت: "فلاني نخست وزير است ... خاک بر سرت کنند!!!"

القصه، آن که شديم نخست وزير و اين بار با گام‌هاي مطمئن به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابي يکه بخورد و به عذر خواهي بيفتد.

تا اين خبر را دادم به من نگاهي کرد؛ سري جنباند و آهي کشيد و گفت: "خاک بر سر ملتي که تو نخست وزيرش باشي!!!"