اين بار نه با قلمش كه با نگاهش ترجمه می كرد

ابراهیم یونسی:نویسنده و مترجم، منقد و کوشنده ی فرهنگ توسعه ی پایدار ملی، هر کجا هست....سلامت دارش...


نوشته ی زیر گوشه ای از دامنه ی کوه را نشان می دهد...ه.ح.

زهرا غلامعلي‌زاده /تهران امروز

تن خسته و رنجورش حكايت از خستگي راهي طولاني داشت. راهي كه بيش از پنج دهه از زندگيش را در بر گرفته بود. راهي كه با تلاش بسيار و قلم‌فرسايي روي كاغذهاي سفيد، سال‌ها آن را طي كرده بود و امروز به اينجا رسيده بود.

مي‌گفتند دچار فراموشي شده است و چيزي يا كسي را به خاطر نمي‌آورد و اگر هم از گذشته چيزي را به ياد آورد موجب پريشان حالي‌اش مي‌شود.مي‌گفتند دو سالي است كه دچار اين فراموشي يا به قولي آلزايمر شده است و همزماني بيماري كليوي‌اش نيز مزيد بر ناخوش احوالي‌اش شده است و او را اسير تخت بيماري كرده است.در اتاقي كه در منزلش در بستر بيماري است كتابخانه‌اي به چشم مي‌خورد كه كتاب‌هاي تاليفي و ترجمه‌شده‌اي چون «آرزوهاي بزرگ»، «تاريخ ادبيات روسيه»، «سيري در ادبيات غرب»، «اسپارتاكوس»، «خوش آمدي»، «مرده‌ها»، «هنر داستان‌نويسي» و غيره در آن خودنمايي مي‌كند.در اين هنگام به ياد مي‌آورم؛ اين پيرمردي كه اكنون در بستر بيماري است و خود و اطرافيانش از اين بيماري رنجيده‌خاطر هستند؛ سال‌ها قبل قلم به دست مي‌گيرد، شروع به نوشتن و ترجمه كتاب‌هاي ماندگاري مي كند كه در بالا به برخي از آن ها اشاره كردم.ابراهيم يونسي از داستان نويس و مترجمان پيشكسوت كشورمان است كه طي سال‌ها فعاليت و تلاش در عرصه فرهنگ و كتاب به عنوان يكي از پيشكسوتان عرصه تاليف و ترجمه از او ياد مي‌شود.امروز يونسي در سن هفتاد و هشت سالگي پس از سال‌ها تلاش و كوشش در عرصه تاليف و ترجمه ديگر نمي‌تواند قلم به دست بگيرد و براي علاقه‌مندان به هنر قلمش بنويسد.ولي آيا به راستي اين چنين است؟ به نظرم چنين نيست چرا كه وقتي جمعي از مديران فرهنگي حوزه كتاب وزارت ارشاد براي عيادتش در منزلش حضور مي‌يابند با چشمان نافذش با آن‌ها از قدرداني‌ها و گلايه‌هايش در حوزه كتاب مي‌گويد. با چشمانش به آن‌ها مي‌گويد گر چه دچار فراموشي شده‌ام ولي شما به عنوان دست اندركاران حوزه چاپ آثار تاليفي و ترجمه، نبايد مرا و آثار مرا فراموش كنيد.نكته‌اي كه در باورم نمي‌گنجد؛ اين است كه فردي سال‌ها قلم به دست بوده است و در جهت توسعه فرهنگ اين مرز و بوم فراز و نشيب‌هاي بسياري را طي كرده است و بيش از پنجاه اثر تاليفي و ترجمه در كارنامه ادبي خود دارد؛ امروز ديگر نمي‌تواند بنويسد!باورم مي‌گويد؛ شايد در ظاهر اين چنين باشد ولي وقتي به چشمان او مي‌نگري و نفوذ چشمانش را مي‌بيني متوجه مي‌شوي كه اين پيشكسوت عرصه فرهنگ و ادب باز هم مي‌تواند بنويسد و ترجمه كند؛ ولي اين بار نه با قلمش كه با نگاهش خواهد نوشت. با نگاهش دنيايي از حرف‌ها و گفته‌ها را خواهد نوشت يا ترجمه خواهد كرد كه حتي شايد با قلمش چنين نوشته‌هايي را نخوانده‌ايم.