دستی به راه پایی بر ستاره
آری صبح است
بی شکوفه و باران
کارون کرانه ی بی نخل
دویده بر رگ هاش
آهن و نفرین
با این رگه رگه
نفرین سرخ
خون نفت
چکه چکه
از سفره های ایل
شتک
بر ابرهای
عبوس
حباب بر کرباس آسمانِ این همه آوندهای آهن...ه.ح.
تکانده بر دهانش
+ نوشته شده در شنبه بیست و ششم آذر ۱۳۹۰ ساعت 7:17 توسط هاشم حسینی
|