خوانش سرا: روزنامه ای هر روز در چند شماره...2
از ادبیات اعتراضی و آموزنده ی مردم
آخ عجب سرماست امشب اي ننه
ما كه مي ميريم در هذالسنه
تو نگفتي مي كنيم امشب الو؟
تو نگفتي مي خوريم امشب پلو؟
نه پلو ديديم امشب نه چلو
سخت افتاديم اندر منگنه
آخ عجب سرماست امشب اي ننه
اين اتاق ما شده چون زَمهَرير
باد مي آيد ز هر سو چون سفير
من ز سرما مي زنم امشب نفير
مي دوم از ميسره بر ميمنه
آخ عجب سرماست امشب اي ننه
اغنيا مرغ و مسما مي خورند
با غذا كنياگ و شامپاین ميخورند
منزل ما جمله سرما مي خورند
خانه ما بدتر است از گردنه
آخ عجب سرماست امشب اي ننه
اندر اين سرماي سخت شهر ري
اغنيا پيش بخاري مست مي
اي خداوند كريم فرد و حي
داد ما گير از فلان السلطنه
آخ عجب سرماست امشب اي ننه
خان باجي مي گفت با آقا جلال
يك قران دارم من از مال حلال
مي خرم بهر شما امشب زغال
حيف افتاد آن قران در روزنه
آخ عجب سرماست امشب اي ننه
مي خورد هر شب جناب مستطاب
ماهي قرقاول و جوجه كباب
ما براي نان جو در انقلاب
واي اگر ممتد شود اين دامنه
آخ عجب سرماست امشب اي ننه
شاه باجي مي گفت سنگك ميخريم
با پنير و سبزي مي خوريم
از قرار گفته ملاّ كريم
خورده در بازار از خرها تنه
آخ عجب سرماست امشب اي ننه
فكر آتش كن كه مُردم آبجي جان
شام هم امشب نخوردم آبجي جان
با فلاكت جان سپردم آبجي جان
الا مان از رنج و فقر و مسكنه
آخ عجب سرماست امشب اي ننه
تخم مرغ و روغن و چوب سفيد
با پياز و نان گر امشب ميرسيد
مي نموديم "اشكنه" امشب تريد
حيف ممكن نيست پول اشكنه
آخ عجب سرماست امشب اي ننه
گر رويم اندر سراي اغنيا
از براي لقمه ناني بينوا
قاب چي گويد كه گم شو بي حيا
مي درد ما را چون شير ارژنه
آخ عجب سرماست امشب اي ننه
نيست اصلاً فكر اطفال فقير
نه وكيل و نه وزير و نه امير
اي خدا داد فقيران را بگير
سير را نَبوَد خبر از گرسنه
آخ عجب سرماست امشب اي ننه
ما ز سرماي زمستان بي قرار
لخت و عريان, مات و مبهوت و فكار
اغنيا در رختخواب زرنگار
خفته با جاه و جلال و طنطنه
آخ عجب سرماست امشب اي ننه
خانباجي آمد جلو با پيچ و تاب
داشت اندر دست خود يك كاسه آب
گفت: اي دختر به اين حال خراب
آب خالي مي خوري ؟ گفتا كه: نه
آخ عجب سرماست امشب اي ننه
ما كجا و نعمت الوان كجا؟
صحبت خان و بك و اعيان كجا؟
دختر آخر ما كجا و نان كجا؟
عكس نان را بنگر اندر آينه
آخ عجب سرماست امشب اي ننه
شاه باجي چون رسيد از گرد راه
با زغال خاكه و حال تباه
يك نگاهي كرد با افغان و آه
ديد يخ كرده ز سرما مومنه
آخ عجب سرماست امشب اي ننه
اشرف الدین حسینی ( نسیم شمال)
سید اشرفالدین گیلانی (یا حسینی یا قزوینی) (۱۲۸۷ ق. قزوین - ۱۳۵۲ ق. تهران یا ۱۳۱۳ خ.) شاعر، نویسنده و مدیر روزنامه نسیم شمال از روزنامههای دوره مشروطیت ایران بود که درآگاهی رسانی و یگانگی اراده ی ملی سهم به سزایی داشت.
شرح چند واژه:
هذالسنه = امسال
الو = آتش
زَمهَرير = سرمای سخت