سفرنوشتی به شتاب

پایان هفته ی باران، زمین خیس خیش خراش

برومی اهواز /هفتکل/تَرَکُ/بُن آسیو/ جارو/فرشید آباد/

4

گذر از لین های کارگری هفتکل تا  دوچرخه سواران کوه نورد خوزستانی در آبادی فرشید مکوندی...

کوله پشتی یادمان هایم را بردار برادر!

سبب خیر این سفر ، برادر نازنین ام حمید بوده همراه با نازنین همسرش و کودک همراه اشان، بانوی خردمندی با دهانی 7 ساله: زهرا.

نوشتم که:

در برگشت از تَرَکُ، گوشی حاج حمید به صدا در می آید. حاج آقا بهرامی نژاد خبر می دهد که در منطقه ی جارو، بعد از بن آسیو{ ته آسیاب} در روستای فرشید آباد مسابقه کوه پیمایی دوچرخه سواران استان خوزستان است...

حمید در جاده ی هفتکل مسجد سلیمان تند می راند... از منطقه زمانی کلانتر نشین جارو می گذریم...

به بن آسیو می رسیم... نمی دانم آن دربدر نجیب، پِرتَک کجاست...

شاهنامه خوانان کجایند. آیا امسال برگزار می شود؟

تابلوی سرتا پا مهربانی و مهمان نوازی کنار جاده به ما خوشامد می گوید: به فرشید آباد خوش آمدید..

جاده ی شوسه می خزد و پایین می رود...

پیش از این که شما را با شخصیت دوست داشتنی جناب فرشید مکوندی، مدیر خوش فکر، ایرانی پاک نهاد و کلانتر خوش نام آشنا سازم، بگذارید سروده ای را که پیشکش او کرده ام برایتان زمزمه کنم در این کُنج:

نقطه

نقطه

ردی از دوستی و درستکاری را کاشته ای

آن جا

بر بهت ناباوری صخره

فردوسی را بارگاهی بخشیده ای در آبادی ات ای بزرگ مرد، فرشید!

ستون هاش ریشه دوانده پولادوار بر سینه های ما

میهمانان از هر کجا

 *

چرخ ها بر تیتُم ره می نگارند زمزمه ی خیش و خبر

پدال اعتماد و فرمان فرزانگی

ملتقای یگانگی می گردند...

دستان در خانه ی فرشید

به آرامش می رسند

تا راستی در این سرا

روادید دل های شیفته را به تساوی تقسیم  کند

و تو

میهمانا!

اگر رفیق شفیقی

ای آن که سر می زنی به آن جا

درست پیمان باش...

ه. ح.

بقیه ی این مقال بماند تا فردا شب...