در بارگاه پروین

خوش آن رمزی که عشقی را نوید است

خوش آن دل کان در آن نور امید است

پروین

 

شب ها تا در دیوان شعری از بزرگان شنای روح نکنم خواب ام نمی گیرد...

دیشب تا پیش از ورود به ملوکت رویا، با ادب و احترام تمام در محضر  پر فیض پروین اعتصامی بودم...

حیف از این همه معدن معرفت و خودآگاهی ملی... ایرانی زیبا اندیش چرا آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد؟

چرا برای چشم اندازهای خوشبختی ملی از الگوهای یک بار مصرف غربی استفاده کنیم؟

به شما هم پیشنهاد می کنم هر شب به خوشه / میوه چینی در کشتزاران / باغان ادب پارسی بروید.

 ضرر نمی کنید پاداشش را می گیرید. هم با آرامش خواب خوبی خواهید داشت و هم روز بعد با امید و نیروی بهتر و بیشتری را به پیش خواهید برد.

اگر چه در ره هستی هزار دشواری است

چو پر کاه پریدن ز جا، سبکباری است

به پات رشته فکنده است روزگار و هنوز

 نه آگهی تو که این رشته ی گرفتاری است ( پروین)

غربی های برخوردار از فرهنگ ایرانی – اسلامی برای رهایی از دوران 400 ساله ی سیاه انکیزاسیون کلیسایی و ورود به روزگار نوزایی (رنسانس) و پی افکنی توسعه؛ از ما در حیرت اند که با این همه منابع راهبری باستانی و معاصر چرا در دور باطل به نفی خود می پردازیم و سکوی اتحاد و عمل را بر این بنیان های استوار نمی گذاریم...

باری بگذریم.

دیشب تا پیش از خواب، با ادب و احترام تمام در محضر  پر فیض پروین اعتصامی بودم...

دانه دانه گهرها، اکسیرهای خوش زیستی او بر پلک های چشمانم فرود می آمدند...

حیفم آمد کشف و شهود خود، از قلمروی اندیشه های زیبا سرود او را با شما قسمت نکنم.

تن خاکی پروین اعتصامی سی و پنج سال بیش نزیست ( 1285 تبریز – 1320 تهران و مدفون در قم)، اما ماندگار و پاک در سینه های مردم عارف مزار اوست. گو این که جوانمرگی را منتسب به حبس خانگی و محرومیت شاه خواسته از دسترسی به پزشک می دانند...

اشعار پروین دارای چند ویژگی است:

آئینه ی فرهنگی ایرانی پاک نهاد،

آموزه های زندگی در راستای سعادت همگانی

شیرینی کلام شاعرانه

همدردی و همراهی با فروماندگان جامعه و انتقاد از ستم بالانشینان.

او هشدار می دهد:

صاعقه ی ما ستم اغنیاست...

و از ما هوشیاری می خواهد:

ای دوست! دزد حاجب و دربان نمی شود

گرگ سیه درون، سگ چوپان نمی شود

تا زآتش عناد تو گرم است دیگ جهل

هرگز خرد به خوان تو مهمان نمی شود

پروین ضمن آرزوهای نیک خواهی برای ابنای بشر می گوید:

ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن

دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن

تا آن جا که می پرسد و رهنمود می دهد:

شنیده اید که آسایش بزرگان چیست؟

برای خاطر بیچارگان نیاسودن

به کاخ دهر که آلایش است بنیادش

مقیم گشتن و دامان خود نیالودن

همی ز عادت و کردار زشت کم کردن

هماره بر صفت و خوی نیک افزودن

پروین به خوبی آگاه است که ایرانی ها از انتقاد در راستای چیرگی بر ناراستی ها استقبال نمی کنند:

...

آن پارسا که ده خرد و ملک رهزن است

آن پادشاه که مال رعیت خورد گداست

پروین! به کجروان سخن از راستی چه سود؟

کو آن چنان کسی که نرجد ز حرف راست؟

و در ابیات گزینه شده ی بالا، از یاد نبریم که "پارسا" همان فقیه و واعظ است. یعنی فقیهی که املاک می خرد و وعاظ اسلاطین ( پشتیبان هر قدرت سلطه طلب) است، انگل جامعه می باشد...

 او جایی دیگر هم اشاره دارد:

گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان

گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست

و این پروین شیرین زبان فرهیخته بر سنگ مزار خود چه خوش نوشته:

این که خاک سیهش بالین است

اختر چرخ ادب پروین است

صاحب آن همه گفتار امروز

سائل فاتحه و یاسین است

...

دوستان به که ز وی یاد کنند

دل بی دوست دلی غمگین است

با آرزوی آزاد اندیشی... ه. ح.

 برومی اهواز