دارم سفرنامه ی هفتکل / بُن آسیو/ فرشید آباد را می نویسم..
تازه از راه برگشته با بوی دشت شخم خورده ی صحرای تُله(بین هفتکل و رودزرد: از دَرَه وازی و پیرموسا تا ترَکُ و گوداژدر) آغشته به مهمان نوازی ایل،و مزه ی عشایری کُنار رَمَلیک/ دوغ هنوز باقی از سینه ی کوه/ نان های گرم دستان زن عامو / و دریچه های سنگی اتاق های باستانی متروک در روستای ترَکُ ... حالا همراه با خیکی از رب انار غلیظ خاتون...
... دارم برگ هایی شتابناک از دفتر خاطرات "آن پسر شیطان" را می نویسم و تا ساعت ۶ شامگاه تقدیم می دارم...
بفرمایید یک لیوان چای از دستان امید...
![]()
+ نوشته شده در جمعه چهارم آذر ۱۳۹۰ ساعت 16:40 توسط هاشم حسینی
|