وصیتنامه

بدرود یاران

همکاران عزیز،

 

در آخرین نفس های سال 1394 که سایت را با قلبی اندوهناک ترک می گویم، بهترین آرزوها را برای شما در تیم کوشای پروژه خواستارم.

امیدوارم رو به نوروزی پیروز که رستاخیز دوباره ی زمین است، سال نو را با پیشرفت چشمگیر پروژه، همراه با همدلی و همیاری مزین سازید. آمین.

اینجانب به عنوان عضو کوچکی از این خانواده، آماده شده ام که برای عمل جراحی مهم و نفس گیر در بیمارستان میلاد بستری شوم.

همکاران عزیزم می دانند که من فتق ناقابل و ناچیزی داشتم که آن را هم فدای پروژه کرده ام و به این ایثار خود افتخار می کنم و حتی اگر آزمون های دیگر پیش آید، دیگر اعضای طولی و عرضی خود را هم فدای آن خواهم کرد.

ضمن حلالیت طلبیدن و طلب مغفرت از بابا صفر، چشم گنجشگی، شغال،  تخمه پران، گشادیان یال زاده، گروهبان یاورعلی ناکام، اوکتای خان هوشیمو موهورو، هولاکوخان و ... دیگر اذناب داعشی عشقولی در سایت، سالی خوش همراه با موفقیت و طراوت عصای موسا، در رزم های شبانه را برای  بنده گون مخلص خدا خواستارم.

 

با احترام

السید الهاشم الحسینی الآواه


بیستوم اسفند 1394

سی ام جمادی الاول  1437

برابر با دهم مارس 2016  تقویم نصرانی

در سایت ما چه می گذرد؟

ولی امر سایت فتانول

پرسیدم....، گفت....

موضوع: سه نوع قرارداد: نافی، پشمکی و تخمکی

از هوشیمو موهورو مدیر پروژه میم سی که دلال مغولی نیروی انسانی داعش در طرح عظیم فتانول خاورمیانه است ، می پرسم " جناب اوکتا! چرا مرا با 26 سال تجربه و مدرک کارشناسی ارشد  مرتبط با کارم، انجام امورات هماهنگی اوایل راه اندازی سایت، و فراهم سازی D.C.C.  از هیچ؛ و  مورد رضایت مدیران، پیمانکاران با وجود تحریم های مستمر جنابعالی، از میم سی شرکت مهندسی "مدیریت توطئه و امور پترو تخمی" بیرون کردی؟ مگر نه در بَنِر آویزون در راهروی مدیریت سایت(ساختمان کنترل روم) نشان دهنده ی بیانیه "حاکمیت و رهبری پروژه"، بند یک آمده که : "نیروهای پروژه ما دارای تحصیلات بالا و تجربه های حرفه ای مناسب هستند" ؟ چرا مقررات یا یه فوت جنابعالی مشتی کاغذ پاره می رن باد هوا؟ یعنی کدخدا بابا صفر و دیگر بزرگان پروجه هیچ کاره ان؟"

جناب "هوشیمو موهورو، مدیر پروژه میم سی" دستی به بیضه های بی جونش می کشد. لبخندی مغولی می زند و با ارجاع به بخشنامه  های مورد وثوق امور ادراری و خدمات ددری "مدیریت توطئه و امور پترو تخمی" مرا حالی می کند:

"ببین، در امور ادراری و خدمات ددری "مدیریت توطئه و امور پترو تخمی" سه نوع قرارداد داریم: اول از همه قرارداد رسمی ها یا قرارداد نافی، معروف به ناف بندی ها که در حکم نورچشم هایی هستند، اربابان مشتی رعیت فرمون بر ... نمونه های بارز دارندگان این نوع قرارداد،  خودوم و "سکه باز" و "کرم آسکاریس" سایت و.. دویوم قرارداد مستقیمی ها معروف به پشمکی ها که هر وخت مصلحت بدونیم مانند پشم پایین ناف، آن ها را می تراشیم، میریزیم دور: ریلیز<< اخراج<< خلاص. مِ رَن پی کارشون و ما اراده می کنیم نیروهایی که روی آن ها معامله کرده ایم بیایند، جای آن ها...

اما قرار داد نوع سوم مربوط به نیروهای تخمی ما با پیمانکاران نیروی انسانی ماست. این ها در واقع طبقه ی فرودست طرح هستند، همانند "نجس" ها در هند..."

و من تازه می فهمم که چرا هنگام این گفتگو با جناب مدیر پروژه، او با خایه های آویزون اش ور می رفته...

جسارت بیشتری می کنم و از او می پرسم: "چرا دو تا از رسولان ات، به عنوان کله های میم سی، از تهران به سایت که می آیند باید  گرد عشقولی بدهند داخل؟"

می گوید: "این دو مغول زاده ی اصیل، مجبورند دوپینگ کنند تا حواسشان به منافع ما بشتر جمع باشه و امور اتمان بهتر بچرخه..."

می پرسم"آیا شما کارتان خلاف انتظارات خلیفه ی داعش نیست؟"

می گوید :"چرا؟"

می پرسم: "آخر، دلالان معامله و انتقال نیروی انسانی داعش، افراد بنجل را از جوامع اروپایی جمع می کنند و می فرستند به مناطق جنگی...مردم دعا گو می شوند که از شرشون راحت می شوند، اما شما افراد متضاد با منافع و اهداف ملی را می آورید داخل سایت... آیا رویه شما، خلاف مصوبات قرارداد کارفرما با مشاور طرح نیست؟"

می گوید: "از این افراد که من آوردم، یک نمونه می توانی نام ببری؟"

می پرسم: "یعنی از گند زنی اون دو تا خماریان که در بالا به آن ها اشاره کرده ام و در  اُ چارت بالاترین جایگاه را دارند، خبر ندارید؟ و افزون تر، همه از حالات بی خبری و ناشی گری نفری که انداختی به کارفرما و مرتب با فشار 120 بار تخمه پرت می کنه به اطراف و کله اش در جلسات، به حالت سماع صوفیانه؛ کژ و مژ می شود، به ستوه آمده اند..."

می گوید: "نمی توانی بفهمی این بشکه ی لغزون حاصل چه معامله ای بوده...."

می پرسم: "این بزرگوار دارای چه نوع قراردادی است؟"

آهی از سر درد می کشد و می گوید: "متأسفانه، قرارداد پشمی..."

و این قصه سرِ دراز دارد...

هشتم مارس، روز جهانی زن فرخنده باد...

 پیشکش به زنانی که حضورشان بهشت است و زنانگی اشان فرزانگی ... پیام آور عشق اند و تفاهم ... همدلی...همراهی و  رستگاری... 

 

زیبا همه زن هایند!

زيبايند رنگ پريده مادران

 كه مي آفرينند 

گلخندهاي كودكانه

   يگانه

 نوزادان  را لبان سراسر

 عروسان را سپيدي پيكر  

 

*

زیبنده

دیهیم زندگی را

آن زن

که عسل  سار  سينه هاش

دلدار را

پناهی داد

آنگاه كه در كار زار زندگي

 اميد مي پژمرد به خاك

*

زيبا، پير

 سرو قد اين زن 

با كشيده انگشتان

- لاك  لاژورد  ناخن ها 

كه زماني همبازي مهربان كودكي من بودُ

اکنون

طلایه دار میدان

*

و

شیرین

مادر در شب هاي واپسين

كه مرتب و معطر

مي آراست خود را

به ديدار يار

آن دم كه فرستاده اش منتظر ايستاده بود پائين تخت او  

 *

 فريبا!

آرايشگري پرگو

كه زيبائيش

چكه

چكه

فرو مرد بر پاي كودكان

در سال هاي بغض

که پر زد

سر به هوا

 شوهر

و او

 اما

زيباتر مي سازد

در پيشگاه زندگي

زنان را هر روز

 

*

زيبا

 اين ستاره هاي سه گانه

بی همتا

بر فراز برگ برگ دفتر اشعار

زيبا

 همه

 در میدان

كشتزار

کلاس ها

كارخانه

خيابان

زندان

شاد

در كوشش و شتاب

پیکار

... اما چرا بهمن علادین (مسعود بختیاری) در غربت به خاک سپرده شد؟

فرهنگسرای شیخ حسین چاهکوتاهی و مقبره منوچهر آتشی در محله امامزاده عبدالمهیمن شهر بوشهر افتتاح شد، مراسمی که با حضور محمدجواد حق شناس مشاور رییس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری برگزار گردید.

به گزارش «خلیج فارس»؛ مدیرکل میراث فرهنگی،صنایع دستی و گردشگری استان بوشهر در آیین افتتاح این مجموعه گفت: در این مکان علاوه بر مقبره مبارزان جنوب به ویژه شیخ حسین چاهکوتاهی ملقب به سالار اسلام، آرامگاه شاعر ارزشمند منوچهر آتشی نیز قرار دارد که سال 85 در این محل خاکسپاری شد.

درود بر همت بوشهری های فرهیخته و قهرمان که شاعر نامیرای خود را از پایتخت به دامن خاک مهربانی بوشهرر بازگرداندند...اما چرا روشنفکران بی خیال خوزستانی  و قدرت مداران فرهنگ باز، خنیاگر وجدان اسطوره ساز بختیاری بهمن علادین (مسعود بختیاری) را در انزوا و بیماری اش نادیده گرفتن... آن چنان که درغربت امام زاده طاهر کرج به خاک سپرده شد...

بیاموزیم و همیاری و همگرایی را بسازیم.../ هاشم حسینی بندر عسلویه، بوشهر

عاشقانه های بی تاریخ / کتاب در دست چاپ اودیسه به ساعت سنگ

1

 

پایان یافته پارتی...

همه به بدرود...

"بسیار خوش گذشت!"

 میزها

اما رها

جام ها تهی

دل ها

ولی

پر پر زنان به هر سو...

 

پایین پله ها

تو

قاب درگاه را شکوهی ابدی می بخشی

می درخشی

با گونه های مونالیزا

و چشمان کلئوپاترا

آن گاه که

رو سری سرکش ات را باد دست می کشد

و من

بی آن که دیده شوم

سراپا چشم

می پایمت به رفتن

و قلبم شعله ور

که می زند

پرپر

 بر نگین آن انگشتر 

 

آن گاه که ستاره ها

یکی یکی

از پرچین نیمه شب می پرند

 تو ناگهان

دیگر نیستی

و من

پله ها را بر  درگاه می رسانم

تا دست بکشم

قاب سرشار از عطر همیشه ی حضورت را بی تو...

 

2

مي چينمت چو گل

مي نوشمت چو مي

مي خوانمت چو شعر

3

اولیسس نیستم

گیل گمش یا سندباد

خنیاگر آرزوهای این دل در به درم

دریانورد تمامیت تن ات

بی هیچش کرانه ای به هر سو

در این اودیسه

به ساعت سنگ ...

 

 

4

در هزارتوی جنگلی
رها در آغوش رودخانه ی سیاه
تاریکی تمامی آن شب
ناتوان مانده بود تا بپوشاند
صلابت دو صخره را
برهنه
در آستانه ی معصومیت بستری سپید...

در راه سنگملیما به یائونده
10.07.2013

Promise

Loyal
To the peak
In front
Are we riding along?/Hashem Hosseini
همرهانه آیا
می رانیم وفادار
تا آن ستیغ پیش روی؟ / هاشم حسینی

عاشقانه ای باده زا....

عاشقانه های ابونواس اهوازی/ ترجمه عبدالمحمد آیتی .- تهران: مؤسسه انتشارات نگاه، 1394

پارسی برگردان ستودنی شادروان آیتی از عاشقانه های ابونواس، خواننده ی صاحبدل زیبا پسند را به دوباره خوانی این کتاب نفیس وغنی وا می دارد...ببینید شاعر چگونه خاطره یک قرار با دلدار را زیبا و دلنشین باز آفرینی کرده است:

 

 بوسه

ما دو عاشق بودیم

که هنگام بوسه بر حجرالاسود

ناگهان  رخانمان بر هم قرار گرفت

 و بی آن که خطا کنیم

به مراد دل رسیدیم

گویی که به وعدگاه آمده بودیم

آه که اگر کشاکش مردم ما را از هم جدا نکرده بود

تا ابد از هم جدا نمی شدیم

تا دیکران ما را نبینند

یک سوی چهره ی خود را با دست پوشانده بودیم

من و او در مسجد الحرام  کاری کردیم

که هیچ یک از نیکان

در چنان مکان نکنند...

(ص. 54 کتاب)