از کنج نقد رو به گنج های جانان
دیروز غزلی از ثریا آفاق خواندیم و اکنون دو سبدباغ مروارید دیگر از این شاعر بی مدعای گوشه نشین:
(2)
هر چند در كوير، عطشناك زيستم
ابري شدم تمام و دلم را گريستم
با ياد چشم هاي تو اي مهربان ترين
عمري ميان جاريِِ خونابه زيستم
آنقدر در خيال تو پرواز كرده ام
حتي ز ياد برده ام امروز كيستم
تا چند خسته ماندن و تا چند انتظار
تا كي به پاي پنجره تنها بايستم؟
بگذار پوست كنده بگويم كه بي تو من
آتش گرفته همه هست و نيستم
(3)
من امشب از دو بيتي از غزل از گريه سرشارم
آشفته سر را مي گذارم باز هم بر شانه ي تارم
صدها پریِ ناگهان در رقص ميخوانند
شعر مجسم تو، باز مي آيي به ديدارم
بر روي زيراندازي از چشمم نشینی ناز
تا بنگرد چشمي كه عمري كرد انكارم
ای دل! اي چشم زخمي٬ اسفنديار آخر
نتوانم از این باغ چشم بردارم
تو رفته و من مانده با شعر و دو تار اما
بر پشت دست با داغ لاله مي نويسم دوستت دارم
ثريا آفاق
دوم:
خنياگر نوجوي ايل
نگاهي به بختياري سروده هاي بهرام حاجي پور
هي جارهاي لال/ بهرام حاجي پور ._ فراگاه، 1383
اين نوشته نخست در ضميمه پيوست شماره 1818 "فرهنگ جنوب" هفتم مهرماه 1389 درج گرديد. متن كامل آن را در اين جا مي خوانيم.
سروده هاي نوي بهرام حاجي پور در هي جارهاي لال پژواك نگاه خنياگر نگران ايل است. در دو سوي نگاه او، نهايت منزلگاه دودماني سرشار از سبزينه و عاطفه گسترده است. شاعر در پرسه اي پر هراس گامي پيش گذاشته در گذار از تلاقي پرچين روستا و هجوم آهن. از اين روست كه فرياد بر مي آورد:
اي لاله خيز:
لال به وارگه ها بيا
حاجي پور كه در شهر زندگي مي كند و تحصيلات دانشگاهي دارد، برخوردار از جهان بيني واقعگرايانه اي است رو به ضروريات هزاره ي فراصنعتي، پسامدرني و ابَررسانه اي. او وفادارانه زندگي روستا، كوچه هاي دست نخورده ي سنت و باستانيت عاطفه ي بختياري را رها نمي كند تا سنگ صبور هم نوعان دردمندش بماند.
اهميت شعر دو زبانه و نوي او را مي توان با سنجه هاي زير به كاوش و كشف كشاند:
1. صور خيال متنوع، جاندار و بجا: دشت خيال شب، وارگه هاي پر درخت، لجنگاه شب، بردچين، آبستني گياه؛
2. ذهن و زباني زايا و پويا: بَوَار(ببار)، به تشني هاي بخار آويده...دي بلال هاي ناخوندمه؛
3. تعهدپذيري انسانگرايانه: چوقاي من سفره شيونم بادا / اگر دل را به شهوت شب پاي بند كنم؛
4. ماندگار سازي واژگان زاد بومي: دُنگ، كول آسماني، لِشك، كوگ كُه، چلنگ پا، لچك، دندال، مال، برد گوري، بلال، بهون، الازنگي، لوشت، كمندون (نام يكي از رقص هاي بختياري)
سرايش به گويش بختياري جدا از سينه مانده ها، نوشته هاي ماندگار و شيرين پژمان و داراب بختياري، عبدالعلي خسروي( قائد بختياري) ، رهدار، علي بهرامي كهيش، جلال اسفندياري غريبوند و...را ارمغان آورده است.
حاجي پور در رصد واژه هاي تبار، به يافته هاي شگفت و آموزه هايي راهگشا مي رسد. او در شعر ستودني (پير بليط) چه خوش مي سرايد:
پير بليطي شوخين زيده و زهمدار
( پير بلوط شبيخون زده و زخمي)
بسته به كَد
( بر كمر بسته)
سالينه سال
شالِ بَرد
(بسا سال شالي از سنگ)
چِهرِست ز جور زمونه به هاك
(افتاده به خاك از ستم زمانه)
...
كه در آن نشانه هاي واژه شناسانه ي درستي مي دهد. به عنوان نمونه خاستگاه واژه ي "مال" را فراجسته از "مل" مي داند، به معني پر از سكنه كه گاه يك يا چند سياه چادر، دهكده و محل سكونت را گويند( ص. 59)
در راستاي اين كاوش ،"سها" (دورترين ستاره) را برگرفته از واژه بختياري، اسم مصدر سهشت يعني شبه مي داند. نهشت اين واژه ها بي شك در درازناي زمان صناعت شاعري حاجي پور به تاج افتخار مي رسد. اما در اين كتاب دقت پژوهشگرانه شاعر را در پارسي برگردان شعرها نمي بينيم.
آستانه ي شعر زيباي "بردچين پارسوماش" تصوير زيبايي دارد:
سنگ چينِ بلازش پيرار
(سنگ نهشت شعله هاي بلند ديرين)
تا ان جا كه جستجوي راقم اين سطور راه برده و نمونه هايي از آن را در دوره دوم روزنامه روزان( صفحه بومرنگ خود) گزارش دادم، زبان بختياري در جغرافياي اصلي زاگرس داراي واژگان ديرينه اي از گنجينه گروه زبان هاي هند و اروپايي است. همين واژه ي "بلاز= بلازه" در شعر مذكور، يادآورقدمت زبان بختياري است. چند نمونه ي ديگر:
زُنَر= منطقه، جايگاه : zone
قَلَپس= فرو ريزي: collapse
هاوش= خانه: house
نُفت= بيني: nose
اشكم(كُم)= stomach
از اين رو، در مي يابيم كه شعر حاجي پور برخوردار از ساختاري بسامان، پشتوانه ي موسيقايي زباني و درونه ي پربار، پويه هاي ماندگاري را آغاز كرده است.
خواننده ي خواهان سروده هاي تازه ي حاجي پور در انتظار انتشار اثر دوم او تحت عنوان وعده داده شده ي "گلال شوگار" (كاكل شب) مانده است. اشتياق اينجانب با خواندن شعرهاي ديگري از او مانند "زمسون" ، و "زُهم پلنگ" (زخم پلنگ) بيشتر شده است. در اين شعر اخير واگويه ي تكان دهنده ي شاعر به بازآفريني بديعي مي رسد:
زُهمي به دل
(زخمي به دل)
چي زهم هفت پشت پلنگ
(مانند زخم هفت نسل پلنگ)
ئي آسمون پر از آساره هاي پيرسته رنگ
(اين آسمان سرشار از ستاره هاي پريده رنگ)
پيايل هاكستري(مردان خاكستري)
دلا پرچل(دل هاي چرك)
...
بوي پاييز هرس
(بوي پاييز اشك)
...
بوي تَوِه هاي بي نون
(بوي تابه هاي بي نان)
...
شناخت اين پويه ي شعر بي خوانش شعرهاي آزاد شاعر تكميل نمي شود. حاجي پور دارد ترنم تازه اي را درآوندهاي كوه و آبادي مي دواند.
براي رسيدن به سر منزل شكوفايي شعر ، شكيبايي در راه و گريز از بليه ي شهرت طلبی ضروري است. به اين راه و روش است كه خنیاگر "كلور" خواهد درخشيد و افق هاي آينده ي شعر پارسي از درخشش ستاره هاي ديرپاي اين سرودخوان نوجوي ايل به خود خواهد باليد.
![]()