با بهترین درودها

...هنوز در راهم...

تمام این مدت به گشتن و رفتن در برهوت خود گذشت...مرا دریاب!

همه ی آن  سوته دلان که بخش نخست " کوسه در حوض" را خوانده اند و نامه ها ی بی کاغذ فرستاده اند رهایم نکرده اند...پرسش ها و شک ها...

از فردا داستان را پی می گیرم. اما ناگفته نماند که همه ی آن چه را ماه ها بر روی آوندهای الکترونیکی ذخیره کرده بودم نقش هوا شد...پرید... حالا باید از پستوی ذهن کلاف روایت ها را بیرون بکشم...

و به فرزانه خانوم و ذهن زیبایش درود می فرستم...

یانگوم ولایت بخیتاری را با آن همه کنگر و ریواس و دوغ به خدا می سپارم...

و دیگر آن که:

درخت

باد

و بیقراری این دستان تنها...

بوسه و آسمان

نثار دوستان...