نیایش زایش روز
بامداد را با تو بیدار می کنم
پشت میز فرو رفته در دخمه های هنوز تاریک صبح
با این همه اکلیل ستاره
ریخته بر ته مانده ی شراب دوشین لبان ات
روز را با هجای دیگری از نام تو می آغازم
اکنون که درخت با من به گفت و گوست...
*
عاشقانه های بی تاریخ/ هاشم حسینی

+ نوشته شده در یکشنبه چهارم تیر ۱۳۹۶ ساعت 9:32 توسط هاشم حسینی
|