حادثه ای تکان دهند در سایت

دیروز به تاریخ هزاره ی سوم در ساعت سنگ، واقعه ای زلزله آسا در محل DCC رخ داد که پس لرزه های آن  تا کاخ نماینده داعش، جناب هوشیمو موهورو، ولی امر سایت ثبت گردید... آن چنان که:

"کدخدا بابا صفر" که کپرش بالای سرِ لابی معاملات  "هوشیمو موهورو" در قلب تهرون ست، با عصبانیت به او توپید که:

" آقا این دیگه چه شعبده بازی است درست کردین او جا؟ باز که یکی از نیروهای فعله ای ات در سایت ریدمان زد؟! هر دم از این باغ بری می رسد... دیگه کار از خجالت و خسارت گذشته، شده ایم انگشت نمای منطقه...از کدوم گندِگاری بگم؟ از کارای "میتی تاپاله" عزیز دردونه تون بگم که فقط تا عدد 13 بلده بشماره و اموال پروجه را به باد داده و هر روز مرتب اشک طفلان مسلم انبار -  "گریه زاد" و "روشنگیر" را در میارد یا از "تخمه پران" با اون فک ناآرامش؟ از ...؟ و ...؟ و...؟"

 بگذریم...ما را چه به بازی بزرگون... برویم سرِ  اصل مطلب...

اما شرح کوتاه و گویای حمله ی جانوری سیری ناپذیر به دفتر DCC ، دیروز به تاریخ هزاره ی سوم در ساعت سنگ:

پسینگاه که خرناسه "شغال" در سکوت سایت می پیچید و ما در محل پر مشغله ی مرکز کنترل اسناد، در حال دریافت FTQ ها و نامه های پیمانکار، ارسال صورت وضعیت های دریافتی، جهت بررسی به دایره ی امورات MC سایت بوده و از طرفی با ثبت و ضبط الکترونیکی اسناد سر و کله می زدیم، ناگهان غرش جانوری پت و پهن، شیشه های نامرئی فضا را شکاند... به درون چای خانه ی بغل DCC   هجوم آورد و خرطوم لغزانش هر چه را از بیسکوییت های چیده شده تا دیس موز/ پرتغال / سیب، کیسه ی تخمه افتابگردان و بقایای حلوا شکری را هورت کشید داخل دهان...

آبدارچی ها پا به فرار گذاشتند ... "سید بینوا" فریاد بر آورد:

"دخیلک...دخیلک..."

و "شاکر" که از ترس، فشارش از بیست روی 14 بالا ترزده بود، زیر پای این جانور تنومند از پا در آمد و غش کرد...

در همین حال، جوان نامه رسان "شرکت فارکو " ، با دیدن میکسر درون حفره ی دهنی این جوونور مهیب، به زیر میز من خیزید و نالید: " مامانی، این دیگه چی چی یِس؟"

تنها کاری  که ما توانستیم در آن وضعیت بحرانی انجام دهیم، توسل به اسپری گاو کش بود که آن را برای روز مبادا در کشوی میز پنهان کرده بودیم...

خرطوم جانور به پشت کیس رایانه ی همکارم کش آورد و بسته تازه باز شده ی آجیل را هورتی کشید داخل... پس از آن مفصل های بوم خرطوم این جوونور نابکار باز شد و در پشت زونکن های اسناد شروع به کاوش کرد...

چه اوضاع مصیبت باری... فک های بی رحم هم چنان می جنبیدند و گلویی اش، هر چه را که خرطوم به درون می فرستاد، می بلعیدند...دیوار ها می لرزیدند و کف مرکز و سقف به جنبش در آمدند...

پس من دست به کار شدم و با فشار تمام محتویات اسپری را در چشمان خون گرفته و سوراخ های ملتهب دماغ خفن او خالی کردم... جانور متجاوز برای چند لحظه از حرکت باز ایستاد... ناله های جیغ مانندی زد ... و حجم حیرت آوری از تخمه های نجویده، قطعات کیک، پوست موز و حب های عشقولی را بیرون داد..و سپس فرار را بر قرار ترجیح داد...

انگار هنوز صدای چنگال های پای او در راهرو و پله ها می پیچد...

او رفت ... اما آیا دوباره این حادثه تکرار نمی شود؟

جریان را برای مادام "گشادیان یال زاده" گه تازه خونریزی قاعدگی ش تمام شده و با بی حالی در ته کانکس "هاش اس او" مثل همیشه دارد مار و پله بازی می کند، شرح می دهم... او با بی خیالی سیگاری روشن می کند، پک می زند و می گوید:

"این جانور را می شناسم... اسمش مورچه خوار خرطومی است...اهلیه...خطری نداره..."

و  شب، من در دفتر ثبت رویدادهای روزانه ام، به یادگار برای نسل اینده می نویسم:

 حادثه ای در سایت رخ داد که خوشبختانه به یمن وجود امامزاده تاور3003 ، ختم به خیر (near miss) شد.

الهاشم الحسینی الاسناد زاده MA in Documentation

*

hh2kh@hotmail.com