خیانت...
سعاد الصباح ، شاعرکویتی
دموکراسی این نیست
که مرد دیدگاه سیاسی اش را ببافد...
و کسی هم به او اعتراض نکند
دموکراسی این است که...
زن نظرش را درباره ی عشق آشکار سازد.و کسی او را نکشد !
من هم ميتوانستم
مانند تمام زنان
آينهبازي کنم
ميتوانستم قهوهام را در گرماي تختخوابم
جرعهجرعه بنوشم
و وراجيهايم را از پشت تلفن پي بگيرم
بي آنکه از روزها و ساعتها
خبري داشته باشم
مي توانستم آرايش کنم
سرمه بکشم
دلربايي کنم
و زير آفتاب برنزه شوم
و روي امواج مثل پري دريايي برقصم
ميتوانستم خود را به شکل فيروزه و ياقوت درآورم
و مثل ملکهها بخرامم
ميتوانستم
کاري نکنم
چيزي نخوانم و ننويسم
و تنها با نورها و لباسها و سفرها سرگرم باشم
ميتوانستم
شورش نکنم
خشمگين نشوم
با فاجعه ها مخالفت نکنم
و در برابر رنجها فرياد نزنم
ميتوانستم اشک را ببلعم
سرکوب شدن را ببلعم
و مثل همهي زندانيها با زندان کنار بيايم
من ميتوانستم
سوالات تاريخ را نشنيده بگيرم
و از عذاب وجدان فرار کنم
من ميتوانستم
آه همهي غمگينان را
فرياد همهي سرکوبشدگان را
و انقلاب هزاران مرده را نديده بگيرم
اما من به همهي اين قوانين زنانه خيانت کردم
و راه کلمات را برگزيدم.