...نگه آخرین...
بدرود برای همیشه عشق من.../ هاشم حسینی
Adieu… mon amour
Adieu… mon amour
عاشقانه ای برای دو دوست
در دو انتهای دور دست: مهرزاد در ایران و آنیتا (آناهیتا) در Never land...
پایان یافته پارتی...
همه به بدرود...
"خیلی خوش گذشت!"
میز ها
اما رها
جام ها تهی
دل ها
ولی
پر پر زنان به هر سو...
پایین پله ها
تو
قاب درگاه را شکوهی ابدی می بخشی
می درخشی
با گونه های مونالیزا
و چشمان کلئوپاترا
آن گاه که
رو سری سرکشت را باد دست می کشد
و من
بی آن که دیده شوم
سراپا چشم
می پایمت به رفتن
و قلبم شعله ور
می زند
پرپر
بر نگین آن انگشتر
آن گاه که ستاره ها
یکی یکی
از پرچین نیمه شب می پرند
و تو ناگهان
دیگر نیستی
من
پله ها را بر درگاه می رسانم
تا دست بکشم
قاب سرشار از عطر همیشه ی حضورت را بی تو...
***
توضیح:
adieu
برای همیشه بدرود
در زبان فرانسه برای جدا شدن های کوتاه مدت از هم می گویند Abientot یعنی به زودی می بینمت، اما هنگام ترک طولانی مدت یک عزیز عبارت Adieu را به کار می برند...یعنی رفتم که رفتم...نمی دانم کی همدیگر را می بینیم... شاید هم هیچگاه...
این سروده در پایان یک میهمانی و در راه خانه ی یک دوست شکفته شد...
آن شب، همه داشتند خداحافظ خداحافظ می گفتند...و
مهرزاد کنار من ایستاده بود ... عشقش، بهانه ی زیستنش، آنیتا بر درگاه، عازم رفتن به سفری طولانی و شاید بی برگشت..
چشمانی خیس که می گریست و پر پر نگاهی به بدرود:
.
.
.

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 14:3 توسط هاشم حسینی
|