از دفتر ناخدای صحراها
روزگاری که دشت اوکسینیان تمامی درخت بود
بامداد بار رو به خاوران بستیم
راه یاب ما
بانویی بلند بالا
سوار مادیانی پیشانی سپید
ما را در درازنای کارون پیش برد
در زیر سایه های جنگل ها...
پای درختان
ایرانیان
از روزگار کوروش
کوزه های آب چیده بودند تا قطره قطره
ریشه های را بخیسانند
و از راه ماندگان را تشنگی فرو نشانند
این درمان آب
آمیزه ای از گیاهی تقویت خاک
و بارآور میوه ها بود
هنوز از پس هزاران سال
مدفون در بیابان های شن شوشتر
پسینگاه فردا
از راه خوبتر شهر
شوشتر
راه باختری ها
بختیاری ها را درنوردیدیم
هنوز کارنگ رود با ما بود...
هفته ای پی آیند
در دشتی درآمدیم
که شاه پارسی
کودکی اش را به سوارکاری
و رنج آزمودن
این جا گذرانده بود
...ه. ح.
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم دی ۱۳۹۱ ساعت 11:16 توسط هاشم حسینی
|